OTHERS_CITABLE
مقــایســـه تأثیـــر تک دوز شیـافهـــای رکتـــال دیکلوفناک و استامینوفن قبل از عمل در کاهش درد پس از اعمال جراحی سپتورینوپلاستی
چکیده:
مقدمه و هدف: درد پس از عمل به طور معمول به وسیله اُپیوئیدها درمان مــــیشود کـــه علاوه بر گــران بودن منجر به بروز عوارض ناخواسته دارویی میگردد. در سالهای اخیر استفاده از داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی به دلیل عوارض کمتــــر، ارزان بـــودن و دستـــرسی آسان جهت تسکین درد در اعمال جراحی مورد توجه و مطالعه قرار گرفته است. هدف از تحقیق حاضر مقایسه تأثیــــر تک دوز شیـــــــافهای رکتال دیکلوفناک و استامینوفن قبل از عمل در کاهش درد پس از اعمال جراحی سپتورینوپلاستی می باشد.
مواد و روشها: این پژوهش یک کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور بود که بر روی 60 بیمار در محدوده سنی 45 ـ 16 سال با وضعیت فیزیکی یک تقسیم بندی انجام شده به وسیله انجمن متخصصین بیهوشی آمریکا که به بیمارستان خلیلی شیراز در سـال 1383 بــــرای انجام اعمال جراحی سپتورینوپلاستی انتخابی برای اولین بار مراجعه کرده بودند انجام گردید. بیماران به طور تصادفی به دو گروه مساوی اول و دوم تقسیم شدند. نیم ساعت قبل از القاء بیهوشی و بدون اطلاع بیمار از نوع دارو در گـــروه اول یک شیـــاف 100 میلیگرمی دیکلوفناک و در گروه دوم یک شیـــاف 325 میلیگرمی استــــامینوفن به وسیله خود بیمــار و با رضایت کامل وی القاء گردید. روش القاء و نگهداری بیهوشی در تمام بیماران مشابه در نظر گرفته شد. پس از پایان عمل و در سه مرحله به فواصل 1، 2 و 4 ساعت پس از خاتمه عمل شدت درد بیمـــاران بــــه وسیله شخص ثــــالثی و با مقیاس مقایسهای بصری درد، همچنین اولین زمان درخواست مسکــــن و کل دوز تجویز شده در فرم اطلاعاتی ثبت گـــردید. دادههای جمعآوری شده با استفـــاده از نرمافزار SPSS و آزمون آماری مانویتنی تحلیل گردید .
یافته ها: آنالیز اطلاعات نشان داد که شدت درد در بیمارانی که دیکلوفناک گرفته بودند در هر سه زمان به طور معنیداری کمتــــر از گروه استامینوفن بود (05/0p <). همچنین میانگین اولین زمان دریافت مسکن در گروه اول و دوم به ترتیب؛ 205 و97 دقیقه پس از عمل و میانگین دوز پتدین تجویز شده در گروه دیکلوفناک و استامینوفن نیز به تــرتیب؛ 25/12 و 15/37 میلیگرم بوده است.
نتیجه گیری: به نظر میرسد تجویز قبل از عمل شیاف رکتال دیکلوفناک موجب بیدردی بیشتر و طولانیتری نسبت به استامینوفن در اعمال جراحــــی سپتورینوپلاستی شده و میتواند به عنوان روشی سـاده، مؤثر، بدون عارضه و مقرون به صـــرفه جهت کاهش درد در این عمل متداول توصیه شود.
واژههای کلیدی: دیکلوفناک، استامینوفن، سپتورینوپلاستی، بیدردی پس از عمل
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-737-fa.pdf
2015-06-06
1
7
واژههای کلیدی: دیکلوفناک
استامینوفن
سپتورینوپلاستی
بیدردی پس از عمل
Comparison of Preoperative Administration of Rectal Diclofenac and Acetaminophen for Reducing Post Operative Pain in Septorhinoplastic Surgeries
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Post operative pain is usually treated by opioids, which is expensive and may induce various side effects. Non steroidal anti-inflammatory drugs have been considered recently for controlling pain due to their cheapness, fewer side effects and availability. This study compares the analgesic efficacy of preoperative administration of single dose of rectally diclofenac and acetaminophen for post operative analgesia in septorhinoplasty, one of the most common head and neck surgeries.
Materials & Methods: Sixty adult patients with ASA =1 underwent septorhinoplasty were randomly divided into two equal groups. Thirty minutes before induction of anesthesia, 100 mg diclofenac suppository and 325 mg of rectal acetaminophen were given to group I and group II respectively. Induction and maintenance of anesthesia were similar in all patients. Then the severity of pain was graded 1, 2 and 4 hours after operation according to Visual Analogue Scale. Also the first time of analgesic request and total administered dose of analgesics were assessed by another person in all patients.
Results: Results revealed that severity of pain in diclofenac group in all three defined times was significantly less than that in the other group (p<0.05). Also the average of first time analgesic request in group 1 and 2 was 205 and 97 minutes respectively and the average dose of administered pehtidine was 12.25 mg in diclofenac and 37.15 mg in acetaminophen group.
Conclusion: The pre-operative administration of rectal diclofenac was more effective for post septorhioplasty analgesia than the rectal acetaminophen and thus it could be used and recommended as a safe, compensive and effective method for post operative pain relief in this common surgery.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-737-en.pdf
2015-06-06
1
7
KEYWORDS:Diclofenac
Acetaminophen
Septorhinoplasty
Post operative analgesia
E
Allahyry
Allahyarye@sums.ac.ir
1
AUTHOR
SH
Tarig
2
AUTHOR
AH
Chohedri
3
AUTHOR
ZS
Fattahi
4
AUTHOR
F
Talei
5
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
اثرات فروکتوز بر روی لیپیدهای پلاسما در موش صحرایی نر
چکیده :
مقدمه و هدف: بیماریهای قلبیـ عروقی یکی از علل اصلی مرگ و میر در اکثر کشورها میباشد. عوامل ژنتیکی و محیطی در ایجاد و پیشرفت آن دخیل هستند. از مهمترین عوامل خطر شناخته شده، بالا بودن سطح لیپوپروتئین با دانسیته پایین و پایین بودن سطح لیپوپروتئین با دانسیته بالا می باشد. ارتباط مستقیمی بین این عوامل و رژیم غذایی وجود دارد. در سالهای اخیر مصرف فروکتوز افزایش پیدا کرده است. هدف از این مطالعه تعیین تأثیر مصرف کوتاه مدت فروکتوز بر روی لیپیدهای پلاسما در موش صحرایی نر می باشد.
مواد و روش ها: این تحقیق یک مطالعه تجربی است که در گروه فارماکولوژی دانشگاه علوم پزشکی همدان در سال 1384 انجام گرفته است. در این پژوهش تعداد 30 سر موش صحرایی نر از نژاد ویستار با وزن300 ـ 250 گرم مورد بررسی قرار گرفتند. موشها به طور تصادفی به دو گروه 15 تایی تقسیم و از غذای کنترل شده استفاده نمودند. گروه آزمایش به مدت 2 هفته به جای آب آشامیدنی از محلول 10 درصد فروکتوز استفاده کردند. غلظت پلاسمایی تری گلیسرید، کلسترول، لیپوپروتئین با دانسیته پایین و لیپوپروتئین با دانسیته بالا در روزهای اول و پانزدهم اندازهگیری گردید. دادههـــــای جمعآوری شده با نرمافزار SPSS و آزمون تی دانشجویی تحلیل گردیدند.
یافته ها: غلظت تریگلیسرید و کلسترول در روز پانزدهم اختلاف معنی داری با روز اول نداشت، در حالی که غلظت پلاسمایی لیپوپروتئین با دانسیته پایین و لیپوپروتئین با دانسیته بالا اختلاف معنی دار داشت (05/0p<). نسبت لیپوپروتئین با دانسیته پایین به لیپوپروتئین با دانسیته بالا، کلسترول به لیپوپروتئین با دانسیته بالا و تریگلیسرید به لیپوپروتئین با دانسیته بالا در روز پانزدهم اختلاف معنی داری با روز اول داشت (05/0p<).
نتیجه گیری: بر اساس یافته های فوق، مصرف کوتاه مدت فروکتوز می تواند موجب افزایش فاکتورهای خطر مرتبط با بیماری کرونر قلب گردد.
واژههای کلیدی: فروکتوز، لیپیدهای پلاسما، موش صحرایی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-738-fa.pdf
2015-06-06
9
16
واژههای کلیدی: فروکتوز
لیپیدهای پلاسما
موش صحرایی
Effects of Fructose on Plasma Lipids in Male Rats
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Cardiovascular disease is the main cause of death in the most countries. Its development is determined by genetic and environmental factors. The major known risk factors are elevated LDL and reduced HDL. There is a direct correlation between these factors and dietary intake. Fructose intake has increased during the past years. The purpose of this study is to investigate the consequences of short-term fructose consumption on plasma lipids in male rats.
Materials & Methods: This experimental study was performed in pharmacology department of Hamadan University of Medical Sciences in 2005. Thirty male Wistar rats weighing 250-300 g were recruited, divided into two groups of 15, and were fed either 10% fructose in drinking water for 2 weeks or drinking water. Serum triglyceride, cholesterol, LDL and HDL was measured on the first and fifteenth days. All the data were compared with T student test and analyzed with SPSS software.
Results: The concentration of serum triglycerides, cholesterol on the fifteenth day were not significantly different as compared with the first day whereas the concentration of LDL and HDL were significantly different between day 15 and day 1 (p<0.05). The ratio of LDL/HDL, Cholesterol/HDL and triglyceride/HDL on day 15 wee significantly different as compared with day 1 (p<0.05).
Conclusion: On the basis of these findings, it can be suggested that fructose intake for short period increases the CHD risk factors
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-738-en.pdf
2015-06-06
9
16
KEYWORDS: Fructose
Plasma Lipids
Rat
M
Araghchian
Araghchian@umsha.ac.ir
1
AUTHOR
MR
Safari
2
AUTHOR
N
Sheikh
3
AUTHOR
F
Zeraati
4
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
نقش حفاظتی گیاه دارویی علفشیر در پیشگیری از سمیت کلیوی ناشی از سیسپلاتین در موش صحرایی نر
چکیده:
مقدمه و هدف: سیسپلاتین یک دارو با فعالیت آنتینئوپلاستیکی قوی است که متأسفانه به دلیل آسیب به بافت کلیه مصرف آن محدودیت دارد، این مطالعه با هدف بررسی استریولوژیکی نفروتوکسیسیتی القاء شده به وسیله داروی سیسپلاتین و تعیین نقش حفاظتی گیاه دارویی علف شیر در ممانعت از روند فوق در موش صحرایی نر انجام گردید.
مواد و روش ها: این مطالعه به صورت تجربی بر روی 70 سر موش صحرایی نر نژاد اسپراگ ـ دالی با وزن 240 ـ 200 گرم در بخش بافت شناسی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اهواز در سال 1380 انجام گرفت. نمونه ها به طور تصادفی به هفت گروه مساوی تقسیم شدند، گروه اول به عنوان کنترل دارو، گروه دوم کنترل عصاره گیاه و پنج گروه دیگر تحت عنوان گروههای آزمایشی در نظر گرفته شدند. یکی از گروههای آزمایشی فقط دریافت کننده دارو به فرم حاد و به طریق داخل صفاقی بود و چهار گروه دیگر دریافت کننده اولیه عصاره گیاه به شکل خوراکی در چهار دوز متفاوت به مدت نیم ساعت قبل از تزریق دوز حاد دارو به شکل داخل صفاقی بودند. پس از 96 ساعت از زمان تزریق دارو حیوانات، مورد کالبد شکافی قرار گرفته و کلیههای راست آنان تمامی مراحل آمادهسازی بافت را جهت آنالیز میکروسکوپی با تأکید بر اصل کاوالیه برای تعیین میانگین معدل حجمی گلومرولی گذرانیدند. آنالیز آماری یافتههای مطالعه با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمونهای آنالیز واریانس برای اختلاف میانگین بین گروهها و دانت دوطرفه برای مقایسه زیر گروهها انجام شد .
یافتهها: نتایج نشان داد که آسیب کلیوی به بافت نه تنها به لحاظ سیتوپاتولوژیک بلکه به شکل ایجاد هیپرتروفی در گلومرولهای کلیوی (گلومرولومگالی) قابل بررسی و اثبات میباشد که این آسیب فقط در دو گروه کنترل دارو و عصاره گیاه مشاهده نگردید. همچنین در گروههای آزمایشی نیز در دو گروه کمتر از بقیه بوده و اختلاف معنیداری را با گروه دریافت کننده دارو نشان میداد (05/0p< ).
نتیجه گیری: هر چند آسیب کلیوی ایجاد شده به وسیله سیسپلاتین مهم و قابل ملاحظه می باشد، ولی میتوان با استفاده توأم از عصاره گیاه علفشیر میزان آسیب وارده به بافت را به میزان زیادی کاهش داد تا ضمن بهره گیری از پتانسیل ضدتوموری قوی دارو به میزان قابل توجهی از مهمترین عارضه آن پیشگیری به عمل آورد. همچنین تعیین معدل حجمی کلافه گلومرولی میتواند به عنوان شاخصی مهم و کارآمد در بررسی آسیبهای بافت کلیوی حاصل از عوامل آسیبرسان مورد ملاحظه و ارزیابی احتمالی قرار گیرد.
واژه های کلیدی: سیسپلاتین، استریولوژی، مسمومیتکلیوی، اصل کاوالیه، علفشیر، گلومرولومگالی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-739-fa.pdf
2015-06-06
17
26
واژه های کلیدی: سیسپلاتین
استریولوژی
مسمومیتکلیوی
اصل کاوالیه
علفشیر
گلومرولومگالی
The Protective Role of Galium Aparine on Cisplatin – Induced Nephrotoxicity in Male Rats
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Cisplatin is a potent antineoplastic drug. The beneficial effects of the drug are limited by its nephrotoxicity. The purpose of this study is to introduce sterological meothds (Estimation of mean glomerular volume) to determine the toxicity of drug & examine the Galium aparine (a traditional herbal plant) as a protective agent.
Materials & Methods: This experimental study was done in histology department in Ahwaz University of medical sciences in 1380. 70 Spraque–Dwally male rats were iselected randomly and divided into 7 groups as below: two control groups (one for drug & one for plant), five experimental groups one treated by acute dose of drug (7.5 mg/kg, IP) and other groups treated with 4 doses of hydroalcholic extract of plants (4, 8, 16, 32 mg/kg) half an hour before receiving drug orally. Animals were sacrified 96 hour after receiving the drugs and their right kidneys were processed for stereological assessment based on cavalier method. Statistical analysis of data from calculation of mean glomerular volume was done by ANOVA and two sided-dunet test, using SPSS software.
Results: The results based on cavalier method, showed an increase in mean glomerular volume in all the groups that were treated with drug, whereas lower grade of glomerulomegaly was seen in those groups which received higher doses (16 & 32 mg/kg) of plant’s extract (p<0.05).
Conclusion: Nephrotoxicity induced by cisplatin was even observed in quantitative parameters of kidney (e.g. increasing the mean glomerular volume) but by using Galim apain’s extract this side effect can be reduced significantly. Moreover stereological techniques are valuable tools for studying the drug effects in all organs of the body.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-739-en.pdf
2015-06-06
17
26
KEYWORDS:Cisplatin
Stereology
Nephrotoxicity
Cavalieri method
Galium aparine
Glomerulomegaly
SH
Zahiri
Zahiri@jums.ac.Ir
1
AUTHOR
AR
Dezfulian
2
AUTHOR
F
Dehghani
3
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
تعیین هویت انگلهای لیشمانیای جدا شده از بیماران مبتلا به کالاآزار با روش واکنش زنجیرهای پلیمراز در استان کهگیلویه و بویراحمد
چکیده:
مقدمه و هدف: لیشمانیوز احشایی بیماریی است که با نام کالاآزار معروف میباشد و بــــه وسیله گونههای لیشمانیای دونوانی، اینفانتوم و شاگاسی ایجـــــاد می شود. لیشمانیوز احشایی در بیشتر مناطق ایران به صورت اسپورادیک و در مناطقی از استانهای اردبیل و آذربایجان شرقی، فارس، بوشهر و قم به صورت آندمیک دیده می شود. مطالعات انجام شده مشخص نموده کـــــه لیشمانیوز احشایی در بعضی از مناطق استان کهگیلویه و بویراحمد وجود دارد. این مطالعه با هدف بررسی خصوصیات عامل ایجاد کننده لیشمانیوز احشایی در این استان انجام گرفته است.
مواد و روش ها: در این مطالعه تجربی از 6 بیمار مبتلا به کالا آزار بستری شده در بخش اطفال بیمارستان امام سجاد (ع) یاسوج در سال 1384 نمونه مغز استخوان تهیه گردید. از اسلایدهای میکروسکوپی تهیه شده از این نمونهها دی ان آ استخراج گردید و سپس جهت تعیین گونه انگل با روش واکنش زنجیرهای پلیمراز سمی نستد مورد بررسی قرار گرفتند. جهت این کار با استفاده از پرایمرLINR4 و LIN17 قطعه متغیر از حلقه های کوچک دی ان آ کینتوپلاستی انگل لیشمانیا در یک مرحله تکثیر گردید. محصول به دست آمده بر روی ژل آگاروز 5/1 درصد الکتروفورز شده و با اتیدیوم بروماید رنگ آمیزی گردید. سپس از ژل حاوی باندها عکسبرداری گردید و با توجه به شاخص وزنی، گونه انگل مشخص گردید.
یافته ها: با بررسی اسمیرهای مستقیم مغز استخوان، اماستیگوتهای انگل (اجسام لیشمن) به تعداد نسبتاً فراوان در نمونههای تهیه شده مشاهده شد و در دو مورد از بیماران، انگل پس از یک هفته در محیط دو فازی ان ان ان رشد نموده و سپس در محیط های تک فازی RPMI1640 و سرم جنین گوساله به مدت سه هفته انبوهسازی شد. نمونه حاصل از تمامی بیماران مورد مطالعه در آزمایش واکنش زنجیرهای پلیمراز ایجاد باندی به اندازه 720 جفت باز نمود. مقایسه این باندها با باندهای حاصل از گونههای استاندارد، مشخص نمود که گونه انگل در تمامی بیماران مورد مطالعه لیشمانیا اینفانتوم میباشد.
نتیجه گیری: عامل مولد لیشمانیوز احشایی (کالاآزار) در منطقه مورد مطالعه لیشمانیا اینفانتوم می باشد. ضروری است مطالعات جامع در خصوص مخازن این بیماری در این استان انجام گیرد تا به همراه بررسیهای سرواپیدمیولوژیک جنبههای مختلف این بیماری مشخص گردد.
واژه های کلیدی: لیشمانیا، کالاآزار، واکنش زنجیرهای پلیمراز سمی نستد
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-740-fa.pdf
2015-06-06
27
34
واژه های کلیدی: لیشمانیا
کالاآزار
واکنش زنجیرهای پلیمراز سمی نستد
Characterization of Leishmania Parasites Isolated From Kala- azar Patients in Kohgiloyeh and Boyerahmad, Using Semi-Nested PCR
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Visceral leishmaniasis (VL) is a disease commonly known as Kala-azar caused by protozoan parasites of the genus Leishmania including L. donovani, L. infantum and L. chagasi. VL is sporadic in many areas of Iran and is endemic in a few provinces such as Fars, Azarbayjan, Bushehr, Ardabil and Qom. VL has been reported from some areas of Kohgiloyeh and Boyerahmad and this study aimed to characterize the causative agent of VL in this region.
Materials & Methods: Bone marrow sample was obtained from 6 VL patients from children department in Imam Sajad hospital in Yasuj. DNA was extracted from the obtained samples and was checked by semi-nested PCR to determine the species of the parasite. To do that, a segment of minicircle kinetoplast DNA was amplified, using LINR4 and LIN17 primers. Products of PCR were evaluated by electrophoresis, using 1.5% agarose and stained with ethidium bromide.
Results: Parasitologically examination of bone marrow smears demonstrated amastigotes form of the parasite in the samples. For mass cultivation, isolated parasites were cultured in diphasic NNN followed by RPMI 1640 media. All the samples produced a 720 bp band in PCR assay. The isolates were compared with referent strains and it was revealed that all the isolates were L. infantum.
Conclusion: Findings of this study demonstrated that the causative agent of VL in Kohgiloyeh and Boyerahmad was L. infantum. Further study is needed to explore other aspects of VL in this region.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-740-en.pdf
2015-06-06
27
34
KEYWORDS: Leishmania
Kala azar
Semi-nested PCR
B
Sarkari
sarkarib@yahoo.com
1
AUTHOR
M
Fakhar
2
AUTHOR
MH
Ebrahimi
3
AUTHOR
GH
Hatam
4
AUTHOR
M
Kalantari
5
AUTHOR
H
Rezanejad
6
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
ارزیابی بالینی کرم موضعی دوکسپین 5 درصد در درمان اگزما
چکیده:
مقدمه و هدف: اگزما یکی از بیماریهای خارشدار پوستــــی شایع می باشد. کــــرم موضعی دوکسپین در درمان خارش مؤثر بوده و این فرم دارویی در خــــارج از کشـــور وجود دارد. هدف از انجام این تحقیق ارزیابی بالینی اثر کرم موضعی دوکسپین 5 درصد فرموله شده در دانشکده داروسازی اصفهان در درمان اگزما می باشد.
مواد و روش ها: تحقیق حاضر یک مطالعه کـــارآزمایی بالینی دوسوکور و کنتـــرل شده با دارونما بوده که در سالهای 1383 و1384 با نمونهگیری تصادفی در3 مرکز درمــــانی شهر اصفهان، انجام پذیرفت.در این پژوهش 60 بیمار مبتلا به انواع اگزما، پس از حصول شرایط ورود به مطالعه، به مدت 8 روز و روزانه 4 مرتبه تحت درمـــان با کرم دوکسپین قرار گرفتند.در زمانهای 0، 3، 8 و 15 روز، اثر درمانی دوکسپین و دارونما بر روی علایـــــم بیماری و میزان شیوع عوارض جانبی بررسی گردید. ابزار گردآوری دادهها فرم اطلاعاتی بود که در آن خصوصیات دموگرافیک بیماران و وضعیت بیمـــاری ثبت گردید. نتایج حاصل با استفاده از نرمافزار SPSS و آزمونهای ناپارامتری مانویتنی، ویلکاکسون و توی کندال مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: دوکسپین موجب کاهش علایم بیماری شامل؛ خارش (5/75 درصد)، التهاب (8/43 درصد)، خشکی پوست (5/37 درصد)، ترشحات (5/59 درصد)، چرمی شدن (5/41 درصد) و شدت اگزما (5/41 درصد) در پایـــان دوره درمان (روز هشتم) گـردید. آثــــار مشابهی نیز با دارونما مشاهده گردید. اثربخشی درمانها ارتباطی به سن و جنس بیماران نداشت. تنها عارضه ناشی از درمان سوزش بود که تقریباً شیوع یکسان در هر دو گروه دارو (30 درصد) و دارونما (27 درصد) داشت.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از این طرح بیانگر اثربخشی کرم موضعی دوکسپین 5 درصد در درمان علایم اگزما است. اگرچه این اثر با دارونما اختلاف معنیدار آمـــاری ندارد، ولی می تواند جایگزین مناسبی برای دوکسپین خوراکی یا کورتیکوستروئیدهای موضعی باشد.
واژههای کلیدی: ارزیابی بالینی، دوکسپین، اگزما، پوست، کرم موضعی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-741-fa.pdf
2015-06-06
35
43
واژههای کلیدی: ارزیابی بالینی
دوکسپین
اگزما
پوست
کرم موضعی
Clinical Evaluation of a Topical Doxepin Cream (5%) in Treatment of Eczema
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Eczema is one of the most common pruritic skin disorders for which various treatments are used to relieve the symptoms. There are several reports about the efficacy and in part safety of topical doxepin in the treatment of pruritic dermal diseases. However, lack of a suitable topical preparation from this drug in our country persuaded us to design the present trial.
Materials & Methods: A randomized, double blind, placebo- controlled and multi- centeral clinical trial was carried out in Isfahan during the years of 1383-84 by using 60 volunteers and both the drug and placebo were given QID for 8 days. The efficacy, side effects and their relevance to sex and age of subjects were assessed before, during and after the treatment. The data were analyzed using non-parametric tests including Mann-Whitney, Wilcoxon, and Kendall Tau where appropriate.
Results: Results indicated that doxepin cream effectively reduced disease symptoms including pruritus (75.5%), inflammation (43.8%) skin dryness (37.5%) exudates (59.5%), lichenification (41.5%), and eczema (41.5%) after the course of treatment (the day of 8). Same results were obtained by using placebo. Stinging as an adverse effect was occurred in both the drug (30 %) and placebo (27%) groups.
Conclusion: Although there was no significant difference between the two groups, it can be concluded that doxepin cream (5 %) is effective in depressing the signs and symptoms of pruritic skin disorders. A larger clinical trial is needed to evaluate the efficacy and safety of the product more precisely.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-741-en.pdf
2015-06-06
35
43
KEYWORDS: Clinical evaluation
Doxepin
Eczema
Skin
Topical cream
M
Minaiyan
Minaiyan@pharm.mui.ac.ir
1
AUTHOR
N
Tavakoli
2
AUTHOR
A
Momeni
3
AUTHOR
F
Ahmadi
4
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
مطالعه اپیدمیولوژیکی علایم تنفسی ناشی از تماس استنشاقی با گرد و غبار تالک در کارکنان یکی از کارخانههای لاستیک سازی شیرازـ 1384
چکیده:
مقدمه و هدف: پودر تالک به عنوان یک ماده ضدچسبندگی در صنایع لاستیکسازی به فراوانی استفاده می شود؛ با این حال، اثرات تماس استنشاقی با این ماده و ماهیت این اثرات بر روی سیستم تنفسی، به دقت مورد مطالعه قرار نگرفته است. بنابراین هدف از مطالعه حاضر ارزیابی و تشخیص ماهیت عوارض ریوی ناشی از مواجهه استنشاقی با این ماده شیمیایی در کارکنان کارخانه های لاستیکسازی می باشد.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر از نوع توصیفیـ تحلیلـــی است. 97 نفر کارگر که به اقتضای شغل در معرض تماس با پودر تالک بودند، به روش نمونهبرداری طبقهبندی شده، و 110 نفر از کارکنان فاقد پیشینه تماس با این ماده به عنوان گروه مرجع به طور تصادفی از میان کارکنان یکی از کارخانههای لاستیکسازی شیراز در سال 1384 انتخاب شدند. برای تمام افراد، فرم پرسشنامه تنفسی استاندارد تکمیل گردید و برای انجام رادیوگرافی ریه به یکی از مراکز درمانی اعزام شدند. همچنین آزمون عملکرد ریوی قبل از شروع کار انجام گرفت. در مورد کارگران مواجهه یافته، این آزمون پس از پایان شیفت کاری آنها نیز تکرار گردید. سپس، جهت بررسی میزان مواجهه با پودر تالک، غلظت قابل تنفس و قابل استنشاق این ماده در نواحی پر گرد و غبار کارخانه، اندازهگیری شد. تحلیل دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمونهای تی دانشجویی و زوجی، مجذورکای و رگرسیون خطی و لجستیک انجام گرفت.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار سن، وزن، قد و طول مدت مواجهه با پودر تالک برای افراد مواجهه یافته به ترتیب؛ 75/6±8/35 سال، 2/9±1/73 کیلوگرم، 9/5±2/173 سانتیمتر و 3/5±79/11 سال بود. مقادیر نظیر برای افراد گروه مرجع به ترتیب؛ 87/6±1/36سال ، 1/8±36/73 کیلوگرم، 7/5±2/172سانتیمتر و بدون مواجهه بودند. غلظت پودر تالک قابل تنفس و قابل استنشاق به ترتیب؛ 52/23±8/41 میلیگرم بر مترمکعب و04/8±8/19 میلیگرم بر مترمکعب برآورد گردید. شیوع علایم تنفسی به طور معنیداری در گروه مواجهه یافته بیشتر بود. نتایج رادیوگرافی کارگران مواجهه یافته شواهدی دال بر وجود یک ضایعه التهابی مزمن را نشان داد. نتایج آزمون عملکرد ریوی نشان داد که مواجهه با این ماده باعث کاهش معنیداری در میانگین پارامترهای ظرفیت حیاتی، ظرفیت حیاتی سریع، ظرفیت حیاتی سریع در ثانیه اول، اوج جریان بازدمی و جریان بازدمی در نقطه میانی میشود. علاوه بر این، با افزایش سابقه تماس، مقادیر ظرفیت حیاتی، ظرفیت حیاتی سریع و ظرفیت حیاتی سریع در ثانیه اول کاهش مییابد. تماس حاد با پودر تالک نیز کاهش معنیدار میانگین پارامترهای ظرفیت حیاتی، ظرفیت حیاتی سریع و ظرفیت حیاتی سریع در ثانیه اول در پایان شیفت کاری را به همراه داشت.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد که تماس استنشاقی طولانی مدت با پودر تالک عامل خطری برای بروز بیماریهای مزمن ریوی است که باعث اختلالات انسدادی، اختلالات محدود کننده و بینابینی ریه می شود، به علاوه این ماده اثرات حاد و آلرژیک بر عملکرد ریوی نیز به جای میگذارد.
واژههای کلیدی : تالک، کارخانه لاستیکسازی ، اختلالات تنفسی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-742-fa.pdf
2015-06-06
45
54
واژههای کلیدی : تالک
کارخانه لاستیکسازی
اختلالات تنفسی
Epidemiological Study of Respiratory Disorders Induced by Occupational Inhalation of Talc Powder in Rubber Factory Workers in Shiraz
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Talc powder is extensively used as a lubricant in rubber industry. However the nature of its respiratory effects, if any, has not been thoroughly investigated. The purpose of this study was to assess the pulmonary reactions associated with occupational exposure to talc dust.
Materials & Methods: This is a analytical study in which 97 talc-exposed workers and 110 unexposed employees as the reference group were randomly selected from a local rubber industry. Standardized respiratory questionnaires were administered to the subjects. They underwent chest X-ray and were examined by a specialist for any possible respiratory abnormality to be diagnosed. Furthermore, Pulmonary Function Tests (PFTs) were performed just before and after the work shift. Moreover, to assess the extent of exposure to talc dust, using standard methods, inhaleable and respirable dust concentrations were measured in different dusty worksites. The data were analyzed by standard statistical tests using SPSS software.
Results: The average (mean ± SD) age (years), weight (kg), height (cm) and duration of exposure to talc dust (years) for the exposed group were 35.8±6.75, 73.1±9.2, 173.2±5.9 and 11.79±5.3 respectively. The corresponding values for the non-exposed group were 36.1±6.87, 73.36±8.1, 172.2±5.7 and 0±0, respectively. Atmospheric concentrations of inhaleable and respirable talc dust were found to be 41.8±23.52 and 19.8±8.04 mg/m3, (mean ± SD), respectively. Talc exposed subjects had a significantly higher prevalence of respiratory symptoms. Similarly, PFTs revealed that exposure to this lubricating agent was associated with significant decreases in the mean percentage predicted of vital capacity (VC), forced vital capacity (FVC) and forced expiratory volume in the first second (FEV1). Moreover, there was a sharp reduction in some parameters of pulmonary function such as VC, FVC and FEV1, over the work shift. Chest radiographs of exposed workers showed evidence of chronic inflammatory process.
Conclusion: These results which are in full agreement with the preliminary observations support the notion that occupational exposure to talc is associated with both acute and chronic respiratory disorders and induces bronchitis and interstitial lung disease.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-742-en.pdf
2015-06-06
45
54
KEY WORDS: Talc
Rubber Producing Factory
Respiratory disorders
M
Neghab
neghabm@sums.ac.ir
1
AUTHOR
E
Rahimi
2
AUTHOR
A
Emad
3
AUTHOR
AR
Rajaeei Fard
4
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
شیوع هلیکوباکترپیلوری در بیماران مبتلا به سندرم حاد کرونری
چکیده:
مقدمه و هدف: بیماری عروق کـــــرونر علت اصلی مرگ و میر در اکثر کشورهای دنیا از جمله ایران میباشد. با توجه به این که عوامل خطرزای کلاسیک نتوانسته اند تنوع اپیدمیولوژیـک این بیماری را به صورت کامل توضیح دهند، عوامل خطرزای جدیدی از جمله عفونتهـــــا بـه عنوان عامل خطر احتمالی در دست بررسی میباشد. یکـــــی از این عوامل عفونی کــــه بررسیهای متعددی در مورد آن انجام گردیده هلیکوباکترپیلوری میباشد. با توجه به تناقضهــــای متعدد در مورد شیوع عفونت با هلیکوباکترپیلوری در سندرم حاد کرونری و ارتباط آن دو بــا یکدیگر، این مطالعه با هدف تعیین شیوع هلیکوباکترپیلوری در بیماران با سندرم حاد کرونری طراحی گردید.
مواد و روش ها: این مطالعـه توصیفی ـ مقطعی بر روی کلیه بیمـاران با سندرم حاد کرونری شامل؛ آنژین ناپایدار و انفارکتـــوس میوکــارد که از ابتدای اسفند1381 لغایت تیرماه 1383 در بخش سیسییو بیمــارستان فاطمیه دانشگاه علوم پزشکـی سمنـــان بستری شده بودند انجام شد. در مجموع 411 بیمار با سندرم حــــاد کرونــــری از نظر عفونت بـــا هلیکوباکترپیلوری با روش سرولوژی ارزیابی شدند. ابزار گـــــردآوری دادههـا پرسشنامهای شـــامل اطلاعات دموگرافیک، نــــوع سندرم حاد کرونری و عوامل خطرزای اصلی بیماریهای قلبی ـ عروقـــی بود. دادههای جمعآوری شده بـــــا استفاده از نــرمافزار SPSS و شاخصهای توصیفی و آزمون آماری مجذور کای تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار سن بیماران 12/38±97/59 سال و 56 درصد افــــــراد مرد بودند. شیــوع آلودگـــی بـــــا هلیکوباکترپیلوری 6/45 درصد بـود که در 8/43 درصد منفی و 6/10 درصد بینابینی بود. از این بیماران 191 نفر مبتلا به آنژین صدری ناپایدار و 220 نفـــــر انفارکتوس میوکارد داشتند. همچنین بین دو گروه از نظر سرولوژی مثبت هلیکـوباکترپیلـــوری اختلاف معنیداری وجود نداشت.
نتیجه گیری: این بررسی نشان داد شیوع عفونت حـــاد یا مزمن بـــا هلیکوباکترپیلوری یک عـــــامل خطرزای عمده برای بیماریهای قلبی مطرح نیست.
واژه های کلیدی: هلیکوباکترپیلوری، سندرم حاد کرونری، شیوع
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-743-fa.pdf
2015-06-06
55
64
واژه های کلیدی: هلیکوباکترپیلوری
سندرم حاد کرونری
شیوع
A Study on Prevalence of Helicobacter Pylori in Acute Coronary Syndrome
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Coronary artery disease is the main cause of mortality in developing countries like Iran. Due to failure of classic risk factors to completely explain epidemiologic variability of the disease, other risk factors, for example infection diseases are under investigation. One of these infectious agents is Helicobacter pylori which have been investigated in numerous studies. This study was designed to assess the controversies about Helicobacter pylori prevalence in acute coronary syndrome,
Materials & Methods: All the patients with ACS including unstable angina and myocardial infarction who referred to Fatemie Hospital between 20 Feb 2003 to 9 Feb 2004 and were admitted in CCU ward were included in this cross–sectional study. A total of 411 patients with ACS were evaluated for prevalence of Helicobacter pylori antibody.
Results: Mean age of patients was 59.97and 56% of them were male. The serological test for Helicobacter pylori infection was positive in 45.6% of cases, negative in 43.8% and borderline in 10.6% of patients. 191 patients had unstable angina and 220 patients had myocardial infarction.
Conclusion: This study showed that prevalence of Helicobacter pylori infection in patients with acute coronary syndrome was not high. Thus acute or chronic infection with Helicobacter pylori could not be a risk factor for ACS.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-743-en.pdf
2015-06-06
55
64
KEYWORDS:Helicobacter pylori
Acute coronary syndrome
Prevalence
R
Eskandarian
rheskandarian@yahoo.com
1
AUTHOR
SH
Mosavi
2
AUTHOR
M
Shiasi
3
AUTHOR
B
Momeni
4
AUTHOR
M
Zahmatkesh
5
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
بررسی تأثیر تستهای تحریکی بر روی الکترودیاگنوزیس موارد بالینی سندرم تونل کارپ
چکیده:
مقدمه و هدف: بررسی هدایت عصبـــــی حساسترین روش تشخیص سندرم تونل کـارپ میباشد، ولی این تست در بعضی موارد خفیف سندرم تونل کارپ طبیعی است. بـــررسی هدایت عصبی بعد از یک تست تحریکی عصب مدیان ممکن است در تشخیص موارد خفیف سندرم تونل کارپ کمک کننده باشد. هدف از این مطالعه تعیین تأثیــــر تستهای تحریکی بر روی الکترودیاگنوزیس موارد بالینی سندرم تونل کارپ می باشد.
مواد و روشها: این مطالعه تحلیلــــی به صورت مورد ـ شاهدی بر روی 20 بیمــار (20 دست) بـــا علایم سندرم تونل کارپ و تستهای الکترودیـــاگنوستیک طبیعی و20 داوطلب سالم (20 دست) در بیماران مـــراجعه کننده به بیمارستان شهید چمران وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز در سال 1384 انجام شد. روش نمونهگیــری به صورت نمونه در دسترس مبتنی بر هدف بود. معیارهای هدایت عصبی اندازهگیری شده شامل؛ تأخیر زمانی حسی، ســـــرعت هدایت عصبی، تأخیر زمانی ترکیبی، تأخیر زمانی حرکتی و ارتفاع موج حرکتی عصب مدیان بودند. این معیارها قبل و بعد از 5 دقیقه فلکسیون کامل مچ دست اندازهگیری شدند. دادههای جمعآوری شده در پرسشنامه ثبت گردید و سپس با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمون پارامتریک تی زوجی تجزیه و تحلیل انجام شد.
یافته ها: افزایش تأخیر زمانی حسی و کاهش سرعت هدایتی عصب مدیان بعد از فلکسیون مچ دست نسبت به قبل از آن در گروه بیماران معنیدار بود (05/0 p<)، اما در گروه کنترل تغییر معنیداری در معیارها وجود نداشت.
نتیجه گیری: اندازهگیری تأخیر زمانی حسی و سرعت هدایتی عصب مدیان بعد از 5 دقیقه فلکسیون کامل مچ دست می تواند زمینهای جهت تعیین معیـــارهای حســـاستری بــرای تشخیص الکترودیاگنوستیک سندرم تونل کارپ باشد.
واژههای کلیدی: عصب مــــدیان، سندرم تــونل کارپ، تست الکتــرودیاگنوستیک، تست تحریکی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-744-fa.pdf
2015-06-06
65
73
واژههای کلیدی: عصب مــــدیان
سندرم تــونل کارپ
تست الکتــرودیاگنوستیک
تست تحریکی
The Effect of Provocative Tests on Electrodiognosis of Clinical Carpal Tunnel Syndrome
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Nerve conduction study is the most sensitive test for diagnosis of carpal tunnel syndrome (CTS). This test is normal in some patients with mild CTS. Median nerve conduction study evaluation after a provocative test (e.g. wrist flexion) may be helpful for diagnosis of mild CTS. This study aimed to determine the effect of wrist flexion on median nerve conduction in patients suspected to CTS and in healthy subjects.
Materials & Methods: In this case-controlled study, 20 patients (20 hands) with clinical signs of CTS and normal routine electrodiagnosis test results and 20 healthy subjects were investigated. Measured parameters included: median nerve distal sensory latency (DSL), nerve conduction velocity (NCV), compound nerve action potential (CNAP), distal motor latency (DML) and compound muscle action potential amplitude (CMAP AMP). The above noted parameters were measured before and after 5 minutes of full wrist flexion. Data were collected by filling out a questionnaire and were analyzed using Paired T-test.
Results: Distal Sensory Latency increment and NCV decrement after 5 minutes wrist flexion in the patients group were statistically significant (p<0.05). The same parameters did not show a significant incremental or decremental change in the control group.
Conclusion: Median nerve DSL and NCV measurement after 5 minutes wrist flexion may be helpful in determining more sensitive parameters in the electrodiagnosis of CTS.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-744-en.pdf
2015-06-06
65
73
KEYWORDS: Median nerve
Carpal Tunnel Syndrome (CTS)
Electrodiagnostic tests
Provocative test
MR
Emad
emadm@sums.ac.ir
1
AUTHOR
SH
Najafi
2
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
شیوع پلینوروپاتی محیطی در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 شهرستان دنا، 1383
چکیده:
مقدمه و هدف: دیابت شیرین شایعترین بیماری متابولیک انسان است که از شیوع 1 تـا 4 درصد برخوردار است. یکی از عوارض مزمن آن پلینوروپاتی محیطی میباشد کـــه شیـــوع دقیق جهانی آن نامشخص میباشد و از 5 تا 66 درصد گــــزارش شده است. هدف از این پژوهش تعیین شیوع پلینوروپاتی محیطــــی در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 میباشد.
مواد و روش ها: این پژوهش یک مطالعه توصیفی ـ مقطعی میباشد که بر روی 40 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 مراجعه کننده به مراکز بهداشتی ـ درمانی شهرستـــان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد ســــال 1383 انجام گرفت. نمونهگیری به صورت تصادفی و ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه بود. پس از گرفتن شرح حال و انجام معاینه بالینی از بیمــــاران نوار عصب و عضله گرفته شد. دادههای گردآوری شده با نـــرمافزارSPSS و آزمــــون مجذورکای و دقیق فیشر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: شیوع دیابت در مناطق شهری و روستایی به ترتیب؛ 1 و 8/0 درصد بــــرآورد شد. شیوع نوروپاتی 5/52 درصد برآورد شد که 5/17 درصد پلینوروپاتی محیطی، 5/22 درصد سندرم تونل کارپ و 5/12 درصد همزمان هر دو را داشتند. نتایج دیگر نشان داد کـــــه پلینوروپاتی انتهایی قرینه حسـی ـ حرکتی شایعترین پلینوروپاتی و سنــــدرم تــــونل کارپ شایعترین مونونوروپاتی میباشد. همچنین ارتباط آمــــــاری معنیداری بیـــن پلینوروپاتی محیطـــی بــــا جنس، سن، مدت دیابت، رتینوپاتی، نفروپاتی، سطح قند خـــون ناشتا و بیمـاری زمینهای وجود نداشت، ولی بین مونونوروپاتی(سندرم تونل کارپ) بـــا سطح گلوکز خون ناشتا رابطه معنیداری وجود داشت.
نتیجه گیری: دیابت نوع 2 باعث شیوع بالای نوروپاتی( پلینوروپاتی محیطی و مونونوروپاتی) می شود که ارتباطی با زمان دیابت، رتینوپاتی، نفروپاتی، جنس و بیمــــاری زمینهای ندارد. به نظر میرسد با افزایش آگاهی مردم بتوان دیابت را در مراحــل اولیه تشخیص داد و از عوارض آن کاست.
واژه های کلیدی : دیابت نوع 2، پلی نوروپاتی محیطی، شیوع
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-746-fa.pdf
2015-06-06
75
81
واژه های کلیدی : دیابت نوع 2
پلی نوروپاتی محیطی
شیوع
Prevalence of Peripheral Neuropathy in Patients of Type 2 Diabetes Mellitus in Dena Township in 2004
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Diabetes mellitus is the most common endocrine disease of human with prevalence of 1 to 4 percent. Peripheral neuropathy is one of the chronic complications of diabetes and its prevalence is not properly known, but worldwide is from 5 to 66 percent. The prevalence of this complication is not known in Iran. The aim of this study was to evaluate the prevalence of peripheral neuropathy in definite cases of diabetes type 2 and related factors in Dena town-ship in fall 2004.
Materials & Methods: This was a cross sectional descriptive study that 40 definite cases of type 2 diabetes )28 females and 12 males( whose duration of disease were between 5 to 25 years were selected randomly. After informing and taking history and physical examination of the subjects, the nerve conduction study and electromyography were performed for them. Then the data were analyzed by SPSS software and X2 and Fischer exact tests.
Results: Results of this study showed that prevalence of diabetes in urban and rural areas of Dena township were 1 and 0.8 percent respectively. Prevalence of neuropathy was 52.5% which comprised of 17.5% peripheral neuropathy, 22.5% carpal tunnel syndrome (CTS) and 12.5% combined form. The distal symmetrical sensorimotor peripheral polyneuropathy and carpal tunnel syndrome were the most common peripheral neuropathy and entrapment mononeuropathy, respectively. In this study, there were no significant statistical correlation between peripheral neuropathy and sex, age, duration of diabetes, fasting blood sugar, underlying disease, retinopathy and nephropathy, but significant correlation was found between mononeuropaty (CTS) and fasting blood sugar.
Conclusion: Type 2 diabetes mellitus causes high prevalence of neuropathy (peripheral neuropathy & mononeuropathy) which is not related to duration of diabetes, retinopathy, nephropathy, age and underlying disease. We concluded that early diagnosis of disease could be done by educating of people and this can lead to a decrease in complications of diabetes.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-746-en.pdf
2015-06-06
75
81
KEY WORDS: Type 2 diabetes mellitus
Peripheral neuropathy
Prevalence
P
Yazdanpanah
Pyazdanpanah@yums.ac.ir
1
AUTHOR
HR
Ghaffarian Shirazi
2
AUTHOR
Y
Hatamipour
3
AUTHOR
F
Shariatinia
4
AUTHOR
F
Vafaei
5
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
مقایسه سلامت عمومی، عزت نفس و حمایت اجتماعی در بیماران خودسوز و غیرخودسوز بستری در بیمارستان سوانح و سوختگی چرومی شهرستان گناوه
چکیده :
مقدمه و هدف: خودسوزی یکی از روشهای خودکشی بوده کـه روشی خشن و بیرحمانه جهت پایان دادن به زندگی است. با توجه به این که خودسوزی عواقب روانی، اجتماعی، فردی و اقتصادی بسیاری بر بیماران و جامعه وارد میسازد، این مطالعه به منظور مقایسه سلامت عمومی، عزت نفس و حمایت اجتماعی در بیماران خودسوز و غیرخودسوز بستری در بیمارستان سوانح و سوختگی چرومی شهرستان گناوه انجام گردیده است.
مواد و روش ها: این مطالعه از نوع توصیفی ـ تحلیلی می باشد. نمونه این تحقیق مشتمل بر 60 نفر از بیماران ( خود سوز 30 نفر و غیرخود سوز 30 نفر ) بستری در بیمارستان سوانح و سوختگی چرومی شهرستان گناوه بود که طی شش ماه اول سال1383 به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ، حمایت اجتماعی فیلیپس و عزت نفس کوپر اسمیت بود. دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و شاخصهای توصیفی وآزمونهای آماری تحلیل واریانس چند متغیری، تی و ضریب همبستگی پیرسون آنالیز شدند.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار سلامت عمومی،عزت نفس و حمایتهای اجتماعی افراد خودسوز و غیرخودسوز به ترتیب؛ 65/14±57/44 و 27/6±83/10، 94/4±90/57 و 04/6± 47/55 و 94/4±40/20 و 17/1±73/23 بوده است.همچنین نتایج نشان داد که بین بیماران خودسوز و غیرخودسوز از لحاظ سلامت عمومی، حمایت اجتماعی و مؤلفههای آنها تفاوت معنیدار وجود داشت(05/0 p< )، ولی بین این دو گروه از بیماران از لحاظ عزت نفس تفاوت معنیدار وجود نداشت.
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که میزان سلامت عمومی و حمایت اجتماعی افراد به طور با خودسوزی ارتباط دارد. لذا به منظور پیشگیری از آن توصیه میشود که با پیوند دادن افراد با اجتماع، خانوادهها، گروهها و ایجاد حمایتهای اجتماعی و عاطفی میزان خودکشی را کاهش داد.
واژههای کلیدی: خودسوز، غیرخودسوز، سلامت عمومی، عزت نفس، حمایتهای اجتماعی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-750-fa.pdf
2015-06-06
83
92
واژههای کلیدی: خودسوز
غیرخودسوز
سلامت عمومی
عزت نفس
حمایتهای اجتماعی
Comparison of the General Health, Self-Esteem and Social Support in Self-Inflicted Burn Patients and Non Self Inflicted Burn Patients of the Choromy Accidental and Burning Hospital of Ganaveh
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Self-inflicted burn is a violent method of suicide. Since our society faces lots of psychological, social, personal and economical problems due to self-inflicted burn, more survey for this event can assist us to know its causes and prevent from its occurrence. This research was carried out to compare general health, self- esteem and social support in patient's self-inflicted burn and non-self-inflicted burn of the Choromy accidental and burning hospital in Ganaveh.
Materials & Methods: This is a descriptive – analytic study. The sample consisted of 60 inpatients burnt (males & females) of the Choromy accidental and burning hospital (Ganaveh). The method of sampling was simple random. Participants completed the General Health Questionnaire (G.H.Q- 28) of Goldberg, Cooper Smith’s questionnaire of self–esteem and Philip’s social support scale. Multivariate analysis of variance (MANOVA) and T-test were the major statistical analysis in this research.
Results: The mean and standard deviation of the general health were 44.57 ± 14.65 for self-inflicted burn persons and for non - self inflicted burn they were 10.83 ± 6.27. In the self–esteem variable, the mean and the standard deviation were 57.90 ± 4.94 for self-inflicted burn persons and 55.47 ± 6.04 for non-self inflicted burn ones. Mean and standard deviation of whole social supporting were 20.40 ± 4.94 for self-inflicted burn persons and 23.73 ± 1.17 for non-self inflicted burn group. The findings showed significant differences between the two groups from viewpoint of general health and social supporting while there were no significant differences between two groups in case of self–esteem.
Conclusion: There are a significant relationship between general health, social supporting and self-inflicted burn.Therefore, in order to prevent self inflicted burn it is suggested that we make a relationship between persons and societies, families, groups and different institutes.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-750-en.pdf
2015-06-06
83
92
KEYWORDS: Self inflicted burn
Non self inflicted
General Health
Self esteem
Social support
MS
Enayati
1
AUTHOR
A
Heidarei
2
AUTHOR
M
Malekzadeh
mzh541@yahoo.com
3
AUTHOR
Y
Abolfathi
4
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
بررسی میزان بقاء یک ساله و عوامل مرتبط با آن در بیماران سکته قلبی، یاسوج اسفند ماه 1384
چکیده :
مقدمه و هدف: بیماریهای قلبی عروقی مهمترین عامل مرگ و میر در اغلب کشورهای جهان شناحته شدهاند. آمارهای رسمی نشان میدهد که میزان مرگ و میر ناشی از این پدیده در ایران رو به افزایش است. در این راستا هدف از این مطالعه تعیین میزان بقاء یک ساله و عوامل مرتبط با آن در بیماران سکته قلبی بود .
مواد و روش ها: این یک مطالعه توصیفی ـ تحلیلی از نوع مطالعات بقاء است که بر روی 111 نفر از بیماران مراجعه کننده به اورژانس و یا بستری شده در بخش مراقبتهای ویژه قلبی بیمارستان امام سجاد (ع) یاسوج با تشخیص سکته قلبی حاد از بهمن ماه 1382 انجام پذیرفت و وضعیت آنها تا یک سال مورد پیگیری قرار گرفت. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامهای بود که با مصاحبه حضوری و به وسیله پرسنل آموزش دیده تکمیل گردید. دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و شاخصهای توصیفی و آزمونهـای آماری آنالیز گردیدند.
یافته ها: نتایج نشان داد که 73 درصد بیماران مذکر و 90 درصد متأهل بودند. میانگین و انحراف معیار سن بیماران با حداقل و حداکثر 37 و 87 سال در زمان بروز سکته 12± 57 سال بود. 31 درصد بیماران دخانیات مصرف میکردند. میانگین و انحراف معیار شاخص توده بدنی بیماران 2/3 ± 8/28 کیلوگرم بر مترمربع بود و 25 درصد بیماران شاخص توده بدنی بیش از 30 کیلوگرم بر مترمربع داشتند. میانگین و انحراف معیار فاصله زمانی بروز علایم تا مراجعه به پزشک 2/2 ± 4 ساعت و زمان مراجعه به پزشک تا بستری شدن 9/4 ± 5 ساعت بوده است. همچنین میانگین و انحراف معیار طول زمان بستری در بیمارستان67/1± 4 روز بوده است. 16 درصد بیماران سابقه سکته قلبی و63 درصد سابقه پرفشاری خون داشتند که اختلاف معنیداری بین زنان و مردان بود. 82 درصد بیماران سکته با موج Q داشتند. شایعترین سطوح درگیر شامل؛ بخش تحتانی خلفی 41 درصد و بخش تحتانی40 درصد بود. 95 درصد بیماران بلوک قلبی نداشتند، همچنین 95 درصد بیماران در کلیپ I بودند. نسبت مرگ از کل مرگها در بیماران با سکته قلبی در ده ساعت اول 40 درصد و در 24 ساعت اول 28 درصد بوده است. میزان بقاء در بیماران با سکته قلبی در 10 ساعت اول 910/0 ، در 24 ساعت اول 847/0، در ماه اول 829/0 ، در ماه سوم 820/0 ، در ماه ششم 792/0 و در یک سال 771/0 برآورد گردید. عواملی که نسبت شانس مرگ را افزایش میداد شامل؛ متأهل نبودن 39/4 برابر، سن بیشتر از 60 سال 12/3 برابر، سیگاری بودن3 برابر، شاخص توده بدنی بیشتر از 27 کیلوگرم بر مترمربع داشتن 6/ 2 برابر و درد آنژین صدری پس ازسکته قلبی 21/2 برابر بود.
نتیجه گیری: میزان مرگ و میر در یک ماه اول در بیماران با سکته قلبی بیشتر از مطالعات مشابه در سایر نقاط کشور و میزان بقاء یک ساله کمتر بود. مهمترین عوامل مؤثر بر میزان بقاء شامل؛ مجرد بودن، مصرف سیگار، چاقی و درد آنژین صدری پس از سکته قلبی میباشد.
واژه های کلیدی: سکته قلبی، میزان بقاء، عوامل خطرزا
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-753-fa.pdf
2015-06-06
97
104
واژه های کلیدی: سکته قلبی
میزان بقاء
عوامل خطرزا
Survival Rate and its Related Factors in Patients with Acute Myocardial Infarction
ABSTRACT:
Introduction & Objective: It has been noted that the myocardial infarction is an increasing episode in Islamic Republic of Iran and there are many procedures and methods which can help to reduce the number of death from this ongoing event. The aim of this study was to determine the survival rate in those patients who have had acute myocardial infarction and its association with different variables.
Materials & Methods: This descriptive analytic study evaluates 111 cases of acute myocardial infarction admitted in Yasuj Imam Sajjad hospital during the year 2004 and 2005. Data were collected using a questionnaire which was completed through direct interviewing by trained personnel. The data were analyzed by standard statistical tests using SPSS software.
Results: The mean age of patients was 57± 12 years. The mean time of having access to physician after MI was 4 ± 2.2 hours. The mean time of reaching hospital after physician order was 5 ± 4.9 hours. The mean time of hospitalization was 4 ± 1.67 days. Considering the past history of these patients revealed that 31 percent were smokers, 16 percent had the history of previous ischemic heart disease, 63 percent had hypertension, 8 percent had diabetes mellitus, 95 percent had clip I, 95 percent had no previous block, 82 percent had MI with Q wave. The survival rate in our study was found to be 0.91 in the first 10 hours, 0.847 in the first day, 0.829 in the first 28 days, 0.820 in the first third months, 0.792 in the first six months and 0.771 in the first 10 months of disease.
Conclusion: The mortality rate during the first month among the patients with heart failure turned out to be higher than that of the other similar studies performed in other parts of the country however, the annual survival rate proved to be less. The most important causes of survival after the stroke are being single, smoking, fatness and angina pain
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-753-en.pdf
2015-06-06
97
104
KEYWORDS:Myocardial Infarction
survival rate
Risk Factors
H
Ghaffarian Shirazi
gshr3@yahoo.com
1
AUTHOR
AR
Ghaffarian Shirazi
2
AUTHOR
E
Hatamipoor
3
AUTHOR
A
Moosavizadeh
4
AUTHOR
H
Ghaedi
5
AUTHOR
M
Mohammadi Baghmallaei
6
AUTHOR
A
Jabarnejad
7
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
گزارش یک مورد کاردیومیوپاتی حوالی زایمان
چکیده:
مقدمه و هدف: کاردیومیوپاتی حوالی زایمان شکل نادر و گاهی کشنده از نارسایی قلبی در طول مدت یک ماه قبل از زایمان تا پنج ماه بعد از آن میباشد. هدف از ایــــن گزارش بررسی تظاهرات بالینی، نحوه برخورد تشخیصی و نقش مهم اکوکاردیوگرافی در افراد مبتلا به کاردیومیوپاتی حوالی زایمان میباشد.
معرفی بیمار: بیمار زن 22 ساله، سالم و بدون سابقه بیماری و نیز زایمان اول دو هفته پس از سزارین به علت تنگی نفس شدید و سرفه و خلط خونی با تشخیص اولیه آمبولی ریه در بخش داخلی بیمارستان شهید یحیینژاد دانشگاه علوم پزشکی بابل در سال 1384 بستری شد. اسکن پرفوزیون ریه و سونوگرافی داپلر عروق پا و لگن شواهدی از آمبولی ریه و وجود لخته در وریدهای عمقی را نشان ندادند. اکوکاردیوگرافی بیانگر نارسایی شدید بطن چپ بود. با تشخیص کاردیومیوپاتی حوالی زایمان، تحت درمان مناسب قرار گرفته و بهبود یافت.
نتیجه گیری: کاردیومیوپاتی حوالی زایمان شکل نادری از نارسایی قلبی است و در تشخیص افتراقی نارسایی تنفسی قرار دارد. اکوکاردیوگرافی وسیله با ارزشی در تشخیص افتراقی میباشد و باید به عنوان یک روش غیرتهاجمی در اولین زمان ممکن در بالین بیمار جهت انتخاب درمان صحیح و پرهیز از اشتباهات احتمالی و کشنده، انجام شود.
واژههای کلیدی: کاردیومیوپاتی حوالی زایمان، آمبولی ریه، نارسایی احتقانی قلبی
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-755-fa.pdf
2015-06-06
105
111
واژههای کلیدی: کاردیومیوپاتی حوالی زایمان
آمبولی ریه
نارسایی احتقانی قلبی
Peripartum Cardiomyopathy: A Case Report
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Peripartum cardiomyopathy is a rare but sometimes fatal form of heart failure during the period of 1 month antepartum to 5 months postpartum. The aim of this report is to assess the clinical presentation, management and crucial role of echocardiography in women with peripartum cardiomyopathy.
Case: A 22 year-old woman, with previously healthy primipara, was admitted to the emergency ward with sever dyspnea, cough, and bloody hemoptesis and a preliminary diagnosis of pulmonary embolism (PE) two weeks after cesarean section. Neither perfusion scintigaphy nor Doppler sonography test of lower extremities and pelvis showed any evidence of PE or deep venous thrombosis. Echocardiography revealed features of left ventricular failure. A diagnosis of peripartum cardiomyopathy was made, appropriate treatment was administered and the patient improved.
Conclusion: It is possible to misdiagnose peripartum cardiomyopathy with PE. Echocardiography is a valuable tool in the differential diagnosis. As a noninvasive procedure, it should be performed at the bedside as soon as possible to introduce proper treatment and to avoid potentially fatal errors.
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-755-en.pdf
2015-06-06
105
111
KEYWORDS: Peripartum cardiomyopathy
Pulmonary embolism
Congestive heart failure
Z
Basirat
zahra_basirat@yahoo.com
1
AUTHOR
R
Bayat
2
AUTHOR
M
Saravi
3
AUTHOR
OTHERS_CITABLE
گزارش یک مورد تظاهر استوئید استوما با علایم سندرم کانال کارپ
چکیده:
مقدمه و هدف: تومور استوئید استوما در استخوانهای کارپ به ندرت دیده میشود. اکثراً این تومور به صورت درد شبانه خود را بروز میدهد، اما تظاهرات ناشایع مختلفی برای این تومور ذکر شده است که این تظاهرات تشخیص تومور را مشکل میکند. هدف از گزارش این مورد بیان یکی از این تظاهرات ناشایع میباشد تا بهتر بتوان به تشخیص سریع این تومور کمک کرد.
معرفی بیمار: بیمار زن 27 ساله و خانه دار بود که با شکایت از درد انگشتان دست راست به درمانگاه ارتوپدی بیمارستان شهید چمران شهر شیراز در سال 1384 مراجعه نمود. درد بیمار در انگشتان شست، اشاره و میانی وجود داشت که این درد، دایمی و پیشرونده با افزایش در شب بود که حدود ساعت 4ـ3 صبح بیمار را از خواب بیدار میکرد. بیمار قبلاً با تشخیص سندرم کانال کارپ، تحت جراحی آزادسازی کانال کارپ قرار گرفته بود، اما هیچ گونه بهبود حاصل نشده بود. به دنبال عدم بهبود، وابستگی بیمار به داروهای ضدالتهاب غیراستروئیدی بیشترشده بود. در معاینه حرکت مفصل مچ دست به دلیل درد مقداری محدودیت داشت. تست فالن مثبت اما تست تینل منفی بود. در دو بررسی نوار عصب که از عصب مدیان همین دست انجام شده بود قبل و بعد از عمل آزادسازی کانال کارپ، کاهش سرعت عصب مدیان واضح بود. به دلیل وجود مقداری تندرنس در معاینه، رادیوگرافی انجام گرفت که در آن تومور اسکافوئید مشخص گردید و بررسی سیتیاسکن آن را تأیید کرد.
نتیجه گیری: این بیمار اولین مورد گزارش شده تاکنون میباشد که نشان می دهد یکی از دلایل سندرم کانال کارپ میتواند وجود استوئید استوما در استخوان اسکافوئید باشد که به نظر میرسد انجام رادیوگرافی در بیماران با علایم سندرم کانال کارپ ضروری میباشد.
واژههای کلیدی: اسکافوئید، استوئیداستوما، سندرم کانال کارپ
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-756-fa.pdf
2015-06-06
113
118
واژههای کلیدی: اسکافوئید
استوئیداستوما
سندرم کانال کارپ
Presentation the Rare Manifestation of Osteoid Osteoma with Carpal Tunnel Syndrome : A Case Report
ABSTRACT:
Introduction & Objective: Osteoid osteoma is rarely located in the carpal bones. The clinical presentation is pain exacerbated at night but there is some unusual presentation that makes the diagnosis difficult. The aim of this article is to present the rare manifestation of this tumor.
Case: The case is a 27 year old lady with pain in thumb, index and middle finger which exacerbated at night. Pain was constant, progressive with exacerbation at night that awakes the patient at 3-4 A.M. The patient's symptoms did not relieve after carpal tunnel decompression. Due to refractory pain, the patient was dependent on analgesics. There was pain on wrist motion when she was examined. The Phalen test was positive, but Tinel test was negative. Electrodiagnostic study showed decrease median nerve conduction velocity. Radiographic study showed tumor and C.T scan documented it.
Conclusion: This is the first case of osteoid osteoma with carpal tunnel syndrome. It seems that radiography in patients with refractory carpal tunnel syndrome is necessary
http://armaghanj.yums.ac.ir/article-1-756-en.pdf
2015-06-06
113
118
KEYWORDS: Osteoid osteoma
Carpal Tunnel Syndrome
H
Namazi
Namazih@sums.ac.ir
1
AUTHOR
K
Mozaffarian
2
AUTHOR