[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
بایگانی مقالات زیر چاپ::
بانک ها و نمایه نامه ها::
فرم پیش نیاز ارسال مقاله::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
بانک ها و نمایه ها
DOAJ
GOOGLE SCHOLAR
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::

خیرالله صادقی، سارا نامجو،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده زمینه و هدف: درمان حساسیت‌زدایی چشم و پردازش مجدد،‌نوعی روان‌درمانی است که از راه تاثیر بر حافظه‌های منفی پردازش نشده که هسته اصلی اختلالات مرتبط با استرس و تروما می‌باشند به بیماران کمک می‌کند. افراد از حافظه‌ی سرگذشتی خود به‌عنوان پایگاه اطلاعاتی جهت فراهم آوردن راه‌حل‌های موثر برای مسائل جاری استفاده می‌کنند.ازآنجاکه حل مسئله به شیوه‌ی ناکارآمد و حافظه ی سرگذشتی بیش کلیت گرا از نتایج منفی برجسته‌ی این طیف اختلالات به شمار می‌روند.لذا هدف پژوهش حاضر، تعیین اثرمندی درمان حساسیت‌زدایی منظم چشم و پردازش مجدد بر کاهش نشانه‌های اختلال استرس پس آسیبی و بهبود مهارت‌های حل مسئله در این بیماران بود. روش بررسی: روش تحقیق حاضر از نوع نیمه آزمایشی می‌باشد. جامعه آماری شامل بیماران سانحه دیده‌ی بخش فوریت‌های بیمارستان طالقانی استان کرمانشاه بود که با استفاده از روش نمونه‌گیری هدفمند(قضاوتی)، ۳۲ بیمار متمایل به شرکت در پژوهش از بین ۵۰ نفر بیمار غربال‌شده و به‌طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل اختصاص داده شدند. یک منشور درمانی EMDR تنظیم‌شده برای بیماران آسیب‌دیده در سوانح استفاده شد. گروه آزمایش هشت جلسه‌ی هفتگی تحت مداخله قرار گرفتند. گروه کنترل در لیست انتظار قرارگرفته و در طی چهار جلسه با روان‌شناس ملاقات کرده و درمان معمول برخوردار شدند. پرسش‌نامه‌های روان‌شناختی مقیاس تجدیدنظر شده‌ی تأثیر حوادث، حل مسئله‌ی اجتماعی و آزمون حافظه‌ی سرگذشتی اجرا شد. آزمون‌های آماری کلمونگروف – اسمیرنوف و آزمون t به کار بسته شد. یافته‌ها: نتایج نشان داد که نمرات پس‌آزمون نشانه‌های استرس پس آسیبی،حافظه سرگذشتی اختصاصی و بیش کلی‌گرا و مهارت حل مسئله در دو گروه تفاوت معنی‌داری داشته، به‌عبارت‌دیگر بیماران گروه EMDR تعمیم‌پذیری کم‌تری در فراخوانی خاطرات از حافظه و مهارت‌های نظام‌یافته‌تری در ابعاد حل مسئله نشان دادند. نتیجه‌گیری: نتایج بیان‌گر آن است که عناصر درمان EMDR بر پایه‌ی ساخت نظری پردازش اطلاعات تطبیقی به ابداع فرانسیس شاپیرو می‌تواند در بازیابی به شیوه ی اختصاصی حافظه‌ی سرگذشتی و میزان نشانه‌های بیماران مبتلابه ‌ اختلال استرس پس آسیبی و چگونگی حل مؤثر مسئله مفید باشد.
باقر ثنایی، رضا داورنیا، بهرام بختیاری سعید، محمد شاکرمی،
دوره ۲۰، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف: درمان کوتاه مدت راه حل محور یکی از انواع رویکردهای درمانی پست مدرن در حیطه خانواده و ازدواج است که بر یافتن راه‌حل‌ها به وسیله مراجع با همکاری درمانگر تأکید دارد. هدف از این بررسی کارایی درمان کوتاه مدت راه‌حل محور بر کاهش فرسودگی زناشویی و بهبود کیفیت زندگی زنان متأهل بود. روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع تحقیقات کاربردی و به لحاظ روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و از طرح پیش‌آزمون ـ پس‌آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. جامعه این پژوهش را کلیه زنان متأهلی تشکیل می‌دادند که پس از فراخوان اعلام شده به وسیله محقق به مرکز همیاران سلامت روان شهر بجنورد در تابستان سال ۱۳۹۳ مراجعه نموده‌اند. پس از مصاحبه اولیه و بر اساس ملاک‌های ورود و خروج به پژوهش، ۳۰ نفر از زنان واجد شرایط به شیوه نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه‌های آزمایش و کنترل (هر گروه ۱۵ نفر) قرار گرفتند. برای گردآوری داده‌ها از پرسشنامه فرسودگی زناشویی پاینز۱۹۹۶(CBM) و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت ۱۹۹۶ (WHOQOL)استفاده شد. پس از اجرای پیش‌آزمون، مداخله درمانی در ۷ جلسه ۲ ساعته به شیوه گروهی و هفتگی برای گروه آزمایش ارایه شد، اما گروه کنترل، درمانی دریافت نکردند. پس از اتمام جلسه‌ها، از هر دو گروه پس‌آزمون به عمل آمد. داده‌ها با استفاده از آزمون‌های کوواریانس چند متغیره و مانکوا تجزیه و تحلیل شد. یافته‌ها: پس از انجام مداخله کوتاه مدت راه حل محور، میزان فرسودگی زناشویی زنان گروه آزمایش در مرحله پس آزمون به اندازه ۵۳/۱۷ واحد کاهش یافته که در سطح ۹۹ درصد معنی‌دار بود(۵۰/۲۷۷=F) و کیفیت زندگی آنان به اندازه ۸۶/۱۹ واحد بهبود پیدا کرده بود که این میزان نیز به احتمال ۹۹ درصد معنی‌دار بوده است (۸۵/۲۳۴=F). در گروه کنترل تغییر معنی‌داری مشاهده نشد. نتیجه‌گیری: درمان کوتاه مدت راه حل محور توانسته بر کاهش فرسودگی زناشویی و ارتقای کیفیت زندگی زنان مؤثر واقع گردد. پیشنهاد می‌شود مشاوران خانواده با بهره گیری از این روش درمانی به حل مشکلات زوجی و خانوادگی کمک نمایند.
محمدرضا فیروزی، شیرعلی خرامین، سیروس احمدی، فاطمه پناهی،
دوره ۲۰، شماره ۸ - ( ۸-۱۳۹۴ )
چکیده

مقدمه و هدف: وابستگی به مواد یک مشکل شایع در سراسر جهان و بویژه ایران است. وابستگی به مواد با تعداد زیادی پیام‌های منفی واغلب شرایط مزمن و عودکننده همراه است. با توجه به تغییر الگوی مصرف در کشورهای مختلف بویژه ایران و سوء مصرف مواد افیونی شناسایی عواملی که ممکن است زمینه ساز مصرف مواد باشند بسیار ضروری است و می‌تواند در اهداف برنامه‌های درمانی مصرف-کننده‌گان مواد مد نظر قرار گیرند. در این راستا هدف پژوهش حاضر، بررسی طرحواره‌های ناسازگار اولیه در میان افراد وابسته به مواد افیونی و افراد غیر‌وابسته بود. مواد و روش: طرح پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه‌ای است. جامعه مورد مطالعه مردان وابسته به مواد شهر یاسوج بودند که در مراکز دولتی و غیردولتی ترک اعتیاد وابسته به سازمان بهزیستی و علوم پزشکی در سال ۱۳۹۲ تحت درمان بودند. با استفاده از نمونه‌گیری خوشه‌ای چند مرحله‌ای ابتدا از ۲۳ مرکز ترک اعتیاد ۴ مرکز به صورت تصادفی انتخاب شدند. سپس از هر مرکز ۲۰ نفر و در مجموع ۸۰ نفر به صورت در دسترس به عنوان نمونه مورد مطالعه انتخاب شدند. ۸۰ نفر افراد غیر‌وابسته نیز به شیوه همتاسازی منطقه‌ای به گونه‌ای انتخاب شدند که از لحاظ گستره سنی، جنس و منطقه مشابه با نمونه افراد وابسته به مواد باشند. برای سنجش طرحواره‌های ناسازگار اولیه از فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره‌های ناسازگار اولیه یانگ استفاده شد. به منظور تعیین طرحواره‌های غالب در افراد وابسته به مواد و افراد غیروابسته و تفاوت میان آنها از آزمون t برای گروه‌های مستقل و اندازه اثر (d) استفاده گردید. یافته‌ها: نتایج نشان داد میانگین نمره‌های افراد وابسته در تمام طرحواره‌های مورد مطالعه به طور معناداری بسیار بیشتر از افراد غیروابسته است. هر چند تفاوت اندازه اثر همه طرحواره‌ها در دامنه اندازه اثر بزرگ قرار داشتند اما بزرگترین تفاوت اندازه اثر میان دو گروه، مربوط به طرحواره‌های ناسازگار اولیه محرومیت هیجانی (۱۱/۷d=)، شکست (۳۴/۵d=)، گرفتاری(۳۴/۵d=) و رهاشدگی(۲۲/۴d=) بودند. نتیجه‌گیری: وجود و شدت طرحواره‌های ناسازگار اولیه در میان افراد وابسته ممکن است نشان‌دهنده یک خطر بالقوه یا شاخص مصرف مواد مشکل ساز باشد. این نتیجه که طرحواره‌های ناسازگار اولیه در میان جوانان وابسته به مواد افیونی رایج‌تر و شدیدتر از افراد غیروابسته است اطلاعات مهمی برای درمان افراد وابسته به مواد فراهم می‌آورد.


علی رضا شیرازی تهرانی، فضل اله میر دریکوند، محمد علی سپهوندی،
دوره ۲۰، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف: ماهیت چند بعدی و پیچیده اختلال هراس اجتماعی ، برنامه‌ریزی و به‌کارگیری ، کارایی مقایسه درمانها را ایجاب می‌کند.هدف از این پژوهش مقایسه اثر بخشی درمان بین‌فردی و فراشناختی در کاهش نشانه‌های هراس اجتماعی می‌باشد. روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه آزمایشی و از نوع طرحهای پیش‌آزمون- پس‌آزمون است که در آن از بین بیماران دچار هراس اجتماعی ، نمونه ۴۵ نفری انتخاب شدند. و به صورت تصادفی به سه گروه درمان بین‌فردی، فراشناختی و گروه کنترل(لیست انتظار) اختصاص داده شدند. جلسات درمانی در قالب گروههای ۱۵ نفری در طول ۸ جلسه برگزار شد. ابزار‌های مورد استفاده در این مطالعه ، شامل پرسشنامه هراس اجتماعی(SPIN )، مقیاس اضطراب در تعاملات اجتماعی(SIAS) ، فرم تجدید نظر شده مقیاس ، ترس از ارزیابی منفی( BFNE-II) و مصاحبه تشخیصی روانپزشکی مبتنی بر (SCID) DSM-IV بودند که در مرحله پیش آزمون و پس آزمون توسط افراد تکمیل شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیره(MANCOVA (و آزمون بونفرنی به منظور مقا یسه تفاضل نمرات پیش آزمون و پس آزمون متغیر ها در گروههای آزمایشی و گواه استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که تفاوت معناداری بین گروههای آزمایشی ( درمان بین فردی و فراشناختی) با گروه کنترل( لیست انتظار) وجود دارد(۰۰۱/۰>P). هم چنین نتایج بیانگر این است که هر دو درمان گروهی بین فردی و فراشناختی به طور مساوی بر کاهش نشانه های هراس اجتماعی، اضطراب درتعاملات و ترس از ارزیابی منفی اثر بخش بوده است(۰۰۱/۰>P). و اندازه اثر آن به ترتیب ۴۹/۰ ، ۷۵/۰و ۹۵/۰ می باشد. نتیجه گیری: با توجه به اثر بخشی هر دو درمان بر علائم هراس اجتماعی ،این روش درمانی می‌تواند برای مراجعانی که جهت دریافت درمان اثر بخش به مراکز مشاوره مراجعه می‌کنند، گزینه مناسبی باشد.


محسن کچویی، علی فتحی آشتیانی،
دوره ۲۰، شماره ۱۲ - ( ۱۲-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر تعیین رابطه دشواری­های تنظیم هیجان و تکانشگری با نشانه­های اختلال خوردن بود.

روش­ بررسی: روش پژوهش همبستگی و ۳۴۰ زن از جمعیت عمومی شهر تهران به شیوه نمونه گیری در دسترس در پژوهش شرکت کردند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس تشخیصی اختلال­های خوردن (EDDS)، مقیاس دشواری­های تنظیم هیجان (DERS) و مقیاس تکانشگری بارت (BIS-۱۱) بود. داده­های بدست آمده با روش­های آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه تحلیل شد.

یافته­ها: نتایج نشان داد که نشانه­­شناسی اختلال خوردن با دشواری­های تنظیم هیجان (۰۱/۰>P) و تکانشگری(۰۱/۰>P) رابطه معنادار دارد. تحلیل رگرسیون نیز نشان داد، عدم پذیرش هیجان­های منفی، دستیابی محدود به راهبردهای اثربخش تنظیم هیجان و تکانشگری توجهی قادر به پیش­بینی نشانه­های اختلال خوردن می­باشند.

نتیجه­گیری: بر اساس یافته­های این پژوهش می­توان نتیجه گرفت که دشواری­های تنظیم هیجان و تکانشگری نقش معناداری در سبب­شناسی و تداوم خوردن بیمارگون ایفا می­کنند، و تمرکز بر این عوامل می­تواند در پیشگیری و درمان اختلال­های خوردن سودمند باشد.


فاطمه دیزجانی، شیرعلی خرامین،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۵ )
چکیده

مقدمه و هدف: ازدواج پیوند زندگی مشترک دو فرد با حفظ استقلال نسبی هر یک، در جهت تکامل شخصیت طرفین است. پیوند زناشویی به عنوان یکی از پیچیده­ترین انواع روابط انسانی واجد چنان توان بالقوه­ای در آزادسازی احساسات است که در کمتر روابط بین فردی دیگر می­توان نظیر آن را یافت و رضایتمندی در این ارتباط مقدس، بر پایداری و استحکام آن می­افزاید. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر شیوه واقعیت درمانی گروهی بر رضایت‌مندی زناشویی و کیفیت زندگی زنان متأهل دانشگاه علوم پزشکی یاسوج بود.

روش بررسی: این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش­آزمون ـ پس­آزمون با گروه کنترل می­باشد. جامعه آماری شامل کلیه کارمندان زن متأهل دانشگاه علوم پزشکی شهر یاسوج در سال ۱۳۹۳ بودند، که با شیوه نمونه­گیری تصادفی ۳۰ نفر انتخاب و در دو گروه به صورت تصادفی جایگزین شدند و سپس گروه­آزمایش به مدت ۲ماه(۸ جلسه ­۲ ساعتی) تحت آموزش­های واقعیت درمانی قرار گرفتند. در این مطالعه ابزار جمع‌آوری اطلاعات، پرسشنامه­های کیفیت زندگی و رضایت زندگی بود که قبل و بعد از آموزش، اجرا گردید. داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از آزمون‌های آماری کواریانس و تی دانشجوژی تجزیه و تحلیل شدند.

یافته­ها: نتایج نشان داد تفاوت میانگین کل رضایت‌مندی زناشویی در دو گروه آزمایش(۲/۴±۰۷/۱۲۹) و کنترل (۸/۶±۴/۱۱۳ )با ۵۱/۵۸ =F در سطح ۰۰۰۱/ معنی‌دار بوده است. در ضمن تمام زیر مقیاس‌های رضایت زناشویی به استثناء اوقات فراغت و اقوام و وابستگان دارای تفاوت معنی‌دار بوده است. در زمینه کیفیت زندگی تفاوت دو گروه آزمایش (۳/۵±۳۲/۱۲۰) و کنترل (۲۸/۷±۲/۱۰۱) در سطح ۰۰۰۰۱/ معنی‌دار بوده است. در ضمن این تفاوت در تمام زیر مقیاس‌های کیفیت نیز معنی‌دار بوده است.

نتیجه‌گیری: به نظر می­رسد که آموزش گروهی واقعیت درمانی می‌تواند باعث کاهش تعارضات زناشویی و در نتیجه افزایش رضایت از زندگی زناشویی و بالا رفتن کیفیت آن گردد.


علی تقوائی نیا،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: پیامدهای روانشناختی ناشی از جنگ، صرف‌نظر از اختلال در عملکرد اجتماعی آسیب دیدگان، موجب بروز مشکلاتی برای خانواده آنها و نیز جامعه شده است. ارتقاء سطح بهزیستی ذهنی  یکی از اهداف روانشناسی در عصر حاضر بوده است. هدف از این پژوهش اثربخشی مداخله مبتنی بر بخشش به شیوه گروهی بر بهزیستی ذهنی  همسران جانباز بود.

روش بررسی: در این مطالعه که از نوع مداخله‌ای از جامعه آماری شامل کلیه همسران جانباز شهرستان نوراباد ممسنی بود. نمونه‌ای به اندازه۴۰ نفر  به روش در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل گمارده شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش،  پرسشنامه عواطف مثبت و منفی  و مقیاس رضایت از زندگی بود. طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه گواه بود. مداخله گروهی مبتنی بر بخشش بر روی گروه آزمایش به مدت ۱۰ جلسه ۹۰ دقیقه ای و یک بار در هفته اجرا گردید. به گروه کنترل هیچ گونه آموزشی داده نشد. پس از پایان برنامه آموزشی از هر دو گروه، پس آزمون به عمل آمد. به منظور تجزیه و تحلیل داده های جمع‌آوری شده از تحلیل کوواریانس  استفاده شد.

یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که مداخله گروهی مبتنی بر بخشش باعث افزایش  بهزیستی ذهنی( افزایش عواطف مثبت و رضایت از زندگی و کاهش عواطف منفی) گروه مداخله  در مقایسه با گروه کنترل شد. میانگین و انحراف معیار نمره پیش آزمون در گروه آزمایش متغیرهای عواطف مثبت، رضایت از زندگی و عواطف منفی به ترتیب۷۰/۳۴ و ۲۶/۳، ۸۰/۱۵ و ۲۰/۳،  ۸۵/۲۴ و ۰۹/۵ بود.  بعد از مداخله میانگین و انحراف معیار نمره پس آزمون در گروه آزمایش متغیرهای ذکر شده به ترتیب ۶۰/۴۱ و ۵۲/۲، ۱۵/۱۹ و ۴۱/۲، ۷۰/۱۶ و ۵۹/۲ بود.

نتیجه‌گیری: می‌‌توان از روش مداخله مبتنی بر بخشش در جهت ارتقاء بهزیستی ذهنی همسران جانباز استفاده کرد. بنابر این می‌‌توان گفت که مداخله مبتنی بر بخشش بر بهزیستی ذهنی همسران جانباز مؤثر می‌‌باشد.


زهرا احمدزاده نوترکی، مجتبی عمادی بایگی، مریم پیمانی، علی اکبر شایسته،
دوره ۲۱، شماره ۴ - ( ۴-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: سرطان مری هشتمین سرطان شایع در جهان است. این سرطان در ایران مقام دوم را به خود اختصاص داده است. سالانه ۲/۳ درصد از کل سرطان‌های جدید، به سرطان مری مربوط می‌شود. بیان کنترل نشده ژن‌هایی که در کنترل خودبازسازی سلول‌های بنیادی نقش دارند، از اهمیت زیادی در فرایند سرطانی شدن برخوردار است. هدف از این مطالعه، مقایسه میزان بیان ژن TBX۳ در نمونه‌های توموری افراد مبتلا به سرطان سنگفرشی مری و نمونه‌های افراد سالم بود.

روش بررسی: این یک مطالعه موردـ شاهد می‌باشد که بر روی ۴۰ نمونه بافتی شامل ۲۰ نمونه بافت توموری و ۲۰ نمونه بافت نرمال از بیماران مبتلا به سرطان مری در بیمارستان امام خمینی شهر اهواز جمع‌آوری شدند. پس از استخراج RNA از بافت‌ های پارافینه و ساخت cDNA، با استفاده از روش qRT-PCR سطح بیان نسبی ژن های TBX۳ و GUSB (به عنوان کنترل داخلی) محاسبه کمی ‌گردید. داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از آزمون تی تست تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها: نتایج ارزیابی‌های qRT-PCR نشان داد که میانگین میزان بیان نسبی ژن TBX۳ در نمونه‌های توموری نسبت به غیرتوموری، افزایش بیان دارد؛ هم‌چنین میزان بیان نسبی ژن TBX۳ در نمونه‌های توموری در بازه ی سنی ۵۰ ـ ۲۶، بالاتر از بازه‌ی سنی ۸۱ـ۵۱ سال مشاهده شد.

نتیجه‌گیری: بر اساس نظریه سلول‌های بنیادی سرطانی، بسیاری از تومورها از سلول‌های بنیادی منشا می‌گیرند که منجر به اعطای توانایی مقاومت در برابر عوامل القاءکننده آپاپتوزیس و شیمی‌درمانی می‌شود. با توجه به نقش ژن TBX۳ در خودبازسازی سلول‌های بنیادی و افزایش بیان این ژن در افراد مبتلا به سرطان مری، به نظر می‌رسد که امکان استفاده از ژن TBX۳ به عنوان یک بیومارکر در مراحل تشخیص و پیش آگهی سرطان مری در آینده مفید باشد.


شهرزاد بخشی زاده، غلامعلی افروز، احمد به پژوه، باقر غباری بناب، محسن شکوهی یکتا،
دوره ۲۱، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: تولد و حضور کودک آهسته‌گام در هر خانواده‌ای می‌تواند رویدادی نامطلوب و چالش‌زا تلقی گردد که احتمالاً تنیدگی و سرخوردگی و مشکلات مربوط به سلامت‌روانی را در پی خواهد داشت. با عنایت به پژوهش‌های متعددی که گویای ارتباط مثبت و معنی‌‌دار تاب‌آوری با ارزش‌ها و اعتقادات مذهبی و تأثیر آن بر سلامت‌روانی هستند، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت‌های تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی بر ارتقای مهارت‌های سلامت‌روانی و تاب‌آوری معنوی مادران کودکان آهسته‌گام بود.

روش بررسی: روش پژوهش مذکور از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون ـ پس‌‎آزمون است که از میان مادران کودکان آهسته‌گام شهرستان دهدشت و حومه با استفاده از نمونه‌گیری تصادفی، ۳۰ نفر از مادران انتخاب شده و با انتساب تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل در پژوهش حاضر شرکت کردند. جلسات آمورش تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی در قالب گروه‌های ۱۵ نفره در طول ۱۲ جلسه برگزار شد. ابزارهای مورد استفاده در این مطالعه شامل پرسشنامه سلامت‌روانی ۲۸ سوالی و مقیاس محقق‌ ساخته تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی بودند که در مرحله پیش‌آزمون و پس‌آزمون به‌وسیله افراد تکمیل شدند. در نهایت داده‌ها با استفاده ار روش تحلیل کوواریانس چند متغیره (مانکووا) تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها: تحلیل داده‌ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیره نشان داد که اجرای برنامه مداخله‌ای بر میزان سلامت‌روانی و مولفه‌های تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی در مادران کودکان آهسته‌گام گروه آزمایشی در مرحله پس‌آزمون به طور معنی‌داری(۰۵/۰>p) مؤثر بوده است. به عبارت دیگر آموزش مهارت‌های تاب‌آوری معنوی به کاهش علایم افسردگی و بهبود کارکرد اجتماعی و ومؤلفه‌های تاب‌آوری معنوی مانند صبر، رضا، توکل و شکرگزاری منجر شده است.

نتیجه‌گیری: به دلیل تغییر در نگرش مادران کودکان آهستهگام، آموزش مهارت‌های تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی می‌تواند سلامت ‌روانی و مولفه‌های تاب‌آوری معنوی را بهبود بخشد و به آنان کمک کند که سلامت‌روانی خود را علی‌رغم مواجهه با استرس و تنش حفظ نمایند.

مادران کودکان آهسته‌گام، آموزش تاب‌آوری مبتنی بر معنویت اسلامی، سلامت‌روانی.


کریم عسگری، بیتا هاشمی،
دوره ۲۱، شماره ۶ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

 زمینه و هدف: یائسگی یکی از بحرانی ترین مراحل زندگی زنان است که بدنبال قطع عملکرد تخمدانها و کاهش سطح استروژن ایجاد می شود. یائسگی، یکسری عوارض جسمانی و روانشناختی دارد. تحقیقات عصب روانشناسان نشان داده که عملکرد سیستم عصبی مرکزی و قسمت هایی از مغز بواسطه استروژن تعدیل می شود. مطالعه حاضر، با هدف مقایسه عملکرد های پنج بخش مهم مغز( لوب پره فرونتال، شکنج سینگولیت، سیستم لیمبیک، هسته‌های قاعده‌ای و لوب تمپورال)، تغییرات خلقی (اضطراب و افسردگی) با میزان استروژن در زنان یائسه و غیر یائسه شهر اصفهان انجام شد.

روش بررسی: روش پژوهش، توصیفی از نوع علی _ مقایسه‌ای بود. آزمودنی‌های این پژوهش ۲۰۰ نفر (۱۰۰ زن یائسه ۴۵ الی ۶۵ ساله و ۱۰۰ زن غیر یائسه ۲۰ الی۴۰ ساله) بودند که به روش غیرتصادفی در دسترس از مراکز بهداشتی درمانی مطهری و سجاد، بیمارستان امین و عسگریه انتخاب شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه۱۰۱ سوالی سیستم‌های مغزی (Brain systems) با ضریب پایایی ۸۹/۰ برای ارزیابی عملکردهای پنج سیستم مهم مغزی ( لوب پره فرونتال، شکنج سینگولیت، سیستم لیمبیک، هسته‌های قاعده‌ای و لوب تمپورال) و پرسشنامه افسردگی بک با ضریب پایایی ۹۳/۰ و اضطراب بک با ضریب پایایی ۹۲/۰ برای ارزیابی میزان ابتلا به افسردگی و اضطراب در آزمودنی‌ها بودند. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی(میانیگن و انحراف معیار) و استنباطی ( تحلیل واریانس چند متغیری MANOVA) با استفاده از نرم افزار Spss۲۲ استفاده شد.

یافته ها: یافته های پژوهش نشان دادند که بین دو گروه زنان یائسه و غیر یائسه ازنظرعملکرد های پنج سیستم مغزی (لوب پره فرونتال، شکنج سینگولیت، سیستم لیمبیک، هسته‌های قاعده‌ای و لوب تمپورال) ومیزان استروژن و اضطراب تفاوت معنادار وجود دارد (۰۰۱/۰(P<. اما از نظرافسردگی تفاوت معنادار وجود ندارد (۰۰۱/۰(P>.

نتایج: به نظر می‌رسد که استروژن علاوه بر نقش جنسی و تولید مثلی در زنان بر روی سیستم عصبی و قسمتهای مختلف آن هم تاثیر می‌گذارد و بدنبال کاهش استروژن در زنان یائسه عملکرد مغز و تعدیل کارکرد آن توسط این هورمون تحت تاثیر قرار می‌گیرد. به نحوی که ارتباط دو سویه و همگرایی را می‌توان میان ترشح هورمون‌ها و عمکلرد مغزی و تغییرات خلقی مانند اضطراب و افسردگی تبیین نمود.


سیده خدیجه مرادیانی گیزه رود، فضل اله میردریکوند، نسرین السادات حسینی رمقانی، مهناز مهرابی،
دوره ۲۱، شماره ۶ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: مادران دارای کودک مبتلا به اختلال لجبازی نافرمانی مشکلات مربوط به سلامت روان از جمله اضطراب، افسردگی و پرخاشگری بیشتری را تجربه می­کنند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن‌آگاهی بر اضطراب، افسردگی و پرخاشگری مادران دارای کودک مبتلا به اختلال لجبازی نافرمانی بود.

روش بررسی: طرح پژوهش حاضر به صورت شبه­آزمایشی و از نوع پیش‌آزمون ـ پس‌آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی مادران دارای دانش­آموز دختر مبتلا به اختلال لجبازی نافرمانی(گروه سنی ۶ تا ۱۲ سال) در دبستان­های ابتدایی شهر نورآباد، بوده است. نمونه­گیری در دو مرحله تصادفی و مبتنی بر هدف انجام شد. بدین منظور۳۴ نفر از مادران دانش‌آموزان دختر مقطع ابتدایی مبتلا به اختلال لجبازی نافرمانی بعد از نمونه­گیری هدفمند به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی و گواه تقسیم شدند. از فهرست رفتاری کودک(فرم گزارش والدین CBCL و فرم معلم TRF) به همراه مصاحبه بالینی به عنوان ابزار غربالگری و از پرسشنامه­های اضطراب و افسردگی بک و پرخاشگری، برای گردآوری داده­ها در دو مرحله پیش‌آزمون و پس‌آزمون استفاده شد. برنامه آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن­آگاهی، به مدت ۸ جلسه ۲ ساعته بر روی گروه آزمایش اعمال گردید. داده­های جمع‌آوری شده با استفاده از شاخص­های آمار توصیفی(میانگین و انحراف معیار)، تحلیل کوواریانس یک متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته­ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن­آگاهی منجر به تفاوت معنی‌دار آماری (۰۰۱/۰>p) بین مراحل پیش و پس از آزمون در نمره کلی اضطراب، افسردگی و پرخاشگری در گروه آزمایش شد. به این صورت که در مرحله پس­آزمون بعد از کنترل نمرات پیش­آزمون، گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل اضطراب، افسردگی و پرخاشگری کمتری را گزارش نمودند.

نتیجه­گیری: با توجه به اثربخش بودن استفاده از برنامه فرزندپروری مبتنی بر ذهن­آگاهی در کاهش علایم اضطراب، افسردگی و پرخاشگری مادران دارای کودک مبتلا به اختلال لجبازی نافرمانی، آموزش این برنامه در راستای کاهش فشارروانی این گروه از افراد جامعه پیشنهاد می­شود.

 


محمد رضا فیروزی، ناصر نوشادی، علی کاظمی،
دوره ۲۱، شماره ۸ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: نزدیک به یک دهه است که سازمان جهانی بهداشت تلاش کرده تعریف واحدی از سلامت روانی‌ـ اجتماعی ارایه دهد، اما به دلیل پیچیدگی ابعاد روانی ـ اجتماعی و بافت فرهنگی جوامع مختلف، تعریف و شاخص واحدی ارایه نشده است، هدف از  پژوهش­ حاضر، تعیین شاخص­های سلامت روانی ـ اجتماعی کودکان و نوجوانان استان کهگیلویه و بویراحمد بود.

روش بررسی: پژوهش حاضر به روش ترکیبی(کمی و کیفی) انجام گردید. در بخش کیفی پژوهش از تکنیک دلفی استفاده شد. در پژوهش کنونی تعداد ۳۱ نفر از کارشناسان حوزه کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی از سراسر استان کهگیلویه و بویراحمد به روش گلوله برفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. اطلاعات اولیه برای انجام روش دلفی در سه مرحله از طریق پنل دلفی متشکل از کارشناسان سازمان بهزیستی استان کهگیلویه و بویراحمد جمع­آوری گردید. در نهایت با استفاده از روش تحلیل عاملی داده­های کمی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته­ها: مهمترین شاخص­های سلامت روانی ـ اجتماعی در چهار مولفه؛ درون فردی (‌ خود آگاهی هیجانی، جرأت­ورزی و احترم به خود)، بین­فردی (مشارکت، مسئولیت پذیری اجتماعی و روابط اجتماعی)، استرس(مدیریت استرس و کنترل هیجان) و سازگاری (انعطاف‌پذیری و شادی) قرار گرفتند. کم رنگ شدن تبعیض­های جنسیتی و ارتقاء سطح سواد والدین از مهمترین نقاط قوت و فقدان استانداردهای لازم در مهد کودک­ها، عدم مشارکت نوجوانان در تصمیم­گیری­ها، فقدان مهارت­های اجتماعی در خانواده­ها از نقاط ضعف سلامت روانی ـ اجتماعی بود.

نتیجه­گیری: در شرایط درست و به منزله‌ی پیشگیری از عواقبی که در انتظار کودکان و نوجوانان است، سازمان­های متولی باید در یک چشم‌انداز امیدوارکننده، کودکان و نوجوانان را آن­چنان بپرورند که بتوانند پاسخگوی نیازهای حرفه‌ای جامعه باشند و خود را در مقابل آن­ها مسئول و متعهد بدانند.


منصور بیرامی، سپیده کاظمی، یزدان موحدی، رضا سپهوند،
دوره ۲۱، شماره ۹ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: خشم آثار نامطلوبی بر حالت درونی افراد و به پیرو آن بر روابط بین فردی می­گذارد و از طرفی تربیت و مدیریت صحیح رفتار والدین باعث ارتقاء و بهبود روابط والدـ کودک می­شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مدیریت رفتار براساس مدل بارکلی در­ کاهش خشم دانش آموزان دختر و پسر قلدر دوره اول متوسطه انجام شد.

روش بررسی: نوع پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه­ کنترل بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر و پسر دوره اول متوسطه شهر تبریز بودند. به منظور اجرای پژوهش پس از انجام سرند به وسیله معلمان و اجرای پرسشنامه قلدرـ قربانی الویوس،۳۰ نفر از کودکانی که بر اساس نمرات کسب شده در پرسشنامه الویوس، به عنوان قلدر طبقه بندی شده بودند به صورت تصادفی در دو گروه ۱۵ نفری آزمایش و کنترل جایگزین شدند. پس از تکمیل پرسشنامه خشم نیلسون به وسیله دانش‌آموزان قلدر؛ والدین گروه آزمایش به مدت ۹جلسه(۴۵ دقیقه‌ای) در برنامه آموزش مدیریت رفتار قرار گرفتند، ولی گروه کنترل هیچ‌گونه آموزشی دریافت نکرد. آزمودنی‌ها پس از پایان جلسه‌های آموزش مدیریت رفتار والدین، مورد بررسی مجدد قرار گرفتند و بعد از یک ماه نیز پیگیری انجام شد. داده‌ها و با استفاده از شاخص­های توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته‌ها: نتایج حاکی از اثربخشی آموزش مدیریت رفتاری والدین بر کاهش خشم نوجوانان قلدر (۰۵/۰P<) بود. در بین دختران و پسران تفاوت معنی‌داری مشاهده نشد. نتایج در مرحله پیگیری نیز تفاوت معنی‌داری را بین گروه آزمایش و کنترل نشان داد(۰۵/۰p<).

نتیجه‌گیری: نتایج نشان داد که آموزش مدیریت رفتاری  در کاهش خشم نوجوانان قلدر مؤثر بوده است که این امر  می‌تواند ناشی از تاثیر آموزش بر روابط روزانه در آنان باشد.


صادق حقیقی، بهرام موحد زاده، محمد ملکزاده،
دوره ۲۱، شماره ۹ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: پیامدهای روانشناختی ناشی از اعتیاد، هم‌چون افسردگی اساسی، صرف نظر از مسایل جسمانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، موجب بروز مشکلاتی برای خانواده‌ها و جامعه نیزشده است. هدف از این پژوهش بررسی اثر بخشی هینوتراپی شناختی به شیوه گروهی بر افسردگی اساسی در افراد مراجعه کننده به مراکز اقامتی و نیمه اقامتی ترک اعتیاد در شهر یاسوج بود.

 روش بررسی: این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با پیش‌آزمون و پس‌آزمون و گروه کنترل می‌باشد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران وابسته به مواد مخدرمراجعه کننده به مراکز اقامتی و نیمه اقامتی  ترک اعتیاد شهر یاسوج بوده است. تعداد ۴۰ بیمار به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل گمارده شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی بک بود که بر اساس آن و طبق مصاحبه بالینی بیماران افسرده تشخیص و وارد مطالعه شدند. مداخله گروهی مدل درمانی هیپنوتراپی شناختی بر روی گروه آزمایش طی ۸ جلسه یک ساعته و نیم و به صورت یک بار در هفته اجرا گردید، هیچ‌گونه مداخله‌ای بر روی گروه کنترل صورت نگرفت. پس از پایان مداخله از هر دو گروه (آزمایشی و کنترل) پس آزمون به عمل آمد. به منظور تجزیه و تحلیل داده‌های جمع‌آوری شده از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد.

یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد درمان هیپنوتراپی شناختی به شیوه گروهی، منجر به کاهش افسردگی اساسی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در سطح معنی‌داری(۰۰۱/۰p<)شد. میانگین و انحراف معیار نمره پیش آزمون افسردگی اساسی در گروه آزمایش ۳۹/۵±۱۰/۵۴ و در گروه کنترل ۶۱/۴±۲۰/۵۲ بود. هم‌چنین میانگین و انحراف معیار نمره پس آزمون افسردگی اساسی در گروه آزمایش ۵۵/۲±۰۵/۲۵ و در گروه کنترل ۵۰/۳±۵۵/۵۱ بود.

نتیجه‌گیری: درمان هینوتراپی شناختی می‌تواند به عنوان درمان کمکی و یا اصلی در کاهش افسردگی اساسی در مراکز ترک اعتیاد مورد استفاده قرار بگیرد.


دکتر منصور سودانی، علی مهدی زاده تواسانی، غلامرضا رجبی، رضا خجسته مهر،
دوره ۲۱، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

چکیده

زمینه و هدف: افزایش اعتیاد در جامعه و گرفتاری‌های ناشی از آن و تقاضای افراد برای بهبود مشکلات معتادین، نشان‌دهنده نیاز اشخاص به مداخلات و آموزش‌های تخصصی است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش گروهی نظریه انتخاب بر کیفیت زندگی معتادان بود.

 روش بررسی: پژوهش مورد نظر از نوع روش نیمه تجربی با طرح پیش‌آزمون ـ پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش شامل کلیه مردان معتادی بود که در سال ۱۳۹۴ به مراکز ترک اعتیاد شهر اهواز مراجعه کرده بودند. ۵۰ نفر از معتادان با استفاده از روش نمونه‌گیری در دسترس و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی(تعداد = ۲۵) و گروه کنترل(تعداد = ۲۵) تقسیم شدند. شرکت کنندگان پرسشنامه کیفیت زندگی را در سه مرحله(پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری بعد از ۶۰ روز) تکمیل کردند. گروه آزمایشی، آموزش گروهی نظریه انتخاب را در ۱۰ جلسه، ۹۰ دقیقه‌ای، هرهفته یک بار دریافت نمودند. داده‌های آماری با استفاده از تحلیل کواریانس( آنکوا) تجزیه و تحلیل شد.

یافته‌ها: آموزش گروهی نظریه انتخاب منجر به تفاوت معنی‌دار آماری بین مراحل پیش، پس آزمون و پیگیری در نمره کیفیت زندگی در افراد معتاد شد(۰۰۱/۰p<). به این صورت که در مرحله پس‌آزمون و پیگیری، بعد از کنترل نمرات پیش‌آزمون، گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، کیفیت زندگی بالاتری را گزارش نمودند.

 نتیجه‌گیری: آموزش گروهی نظریه انتخاب در خصوص نقش انتخاب‌گری رفتار، نیازهای پنجگانه، اهمیت خود کنترلی رفتار، نقش کنترل مؤثر، شیوه تحقق نیاز، مسئولیت‌پذیری و خودارزشی، دنیای کیفی، هفت رفتار مخرب، هفت رفتارمراقب، هویت توفیق و هویت شکست می تواند افزایش کیفیت زندگی در معتادان را در پی داشته باشدن


سعید جلیلی نیکو، زهره کریمی، نرگس نجاتی نژاد، بهمن بهمنی، مائده نقیایی، رضا قاسمی جوبنه،
دوره ۲۱، شماره ۱۰ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

چکیده

زمینه و هدف: با افزایش جمعیت سالمندی، توجه به عوامل اثرگذار بر کیفیت زندگی آنها بیش از پیش ضرورت پیدا می­کند. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی بر کیفیت زندگی سالمندان می‌بود.

روش بررسی: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش‌آزمون ـ پس‌آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش را تمامی ‌سالمندان سرای سالمندی کهریزک تشکیل دادند. در مرحله اول افراد شرکت کننده در پژوهش به صورت نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شدند و پس از پاسخ‌دهی به پرسشنامه کیفیت زندگی و کسب نمره لازم برای ورود به تحقیق با استفاده از نمونه‌گیری تصادفی در دوگروه آزمایش و کنترل(هر گروه ۱۲ نفر) قرارگرفتند. گروه آزمایش طی۱۰جلسه به شیوه گروهی در معرض درمان شناختی وجودی قرار گرفتند، ولی گروه کنترل مداخله ای دریافت نکردند. داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از  تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها: بین نمرات پیش آزمون گروه کنترل و آزمایش تفاوتی وجود نداشت، ولی بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی‌داری وجود داشت و گروه درمانی شناختی وجودی  باعث افزایش کیفیت زندگی سالمندان شده است(۰۰۱/۰=p).

نتیجه‌گیری: گروه درمانی شناختی وجودی با بهره‌گیری از مفاهیمی ‌هم‌چون مرگ، معنا، تحریف‌ها شناختی و مسولیت‌پذیری توانست سطح کیفیت زندگی سالمندان را افزایش دهد. بنابراین انجام مداخلات درمانی بر اساس این رویکرد می‌تواند در ارتقاء کیفیت زندگی مفید باشد.


محمد محمدی، رحمان شیخ هادی سیرویی، امیر گرافر، کیانوش زهراکار، مجمد شاکرمی، رضا داورنیا،
دوره ۲۱، شماره ۱۱ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: فرسودگی زناشویی یکی از پدیده‌هایی است که زوج­های بسیاری درگیر آن هستند و از دلایل اصلی طلاق عاطفی بوده و در صورت عدم چاره اندیشی و درمان آن، زمینه را برای طلاق رسمی‌زوجین فراهم می­کند. زوج درمانی ـ شناختی رفتاری یکی از رویکردهای مطرح در حوزه زوج درمانی است که کارایی آن در حل بسیاری از مشکلات زناشویی به اثبات رسیده است. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر زوج درمانی شناختی رفتاری به شیوه گروهی بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق در زوجین طراحی گردید.

روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع تحقیقات کاربردی و به لحاظ روش پژوهش نیمه تجربی و از طرح پیش‌آزمون ـ پس‌آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. جامعه این پژوهش را کلیه زوج‌های دارای تعارض‌ها و مشکلات زناشویی تشکیل می‌دادند که پس از اعلام فراخوان محقق به مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی راستین شهر گرگان در نیمه دوم سال ۱۳۹۳ مراجعه نموده‌اند. با بهره‌گیری از نمونه‌گیری در دسترس، از میان زوج­های داوطلب و واجد شرایط شرکت در پژوهش، ۲۰ زوج انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه‌های آزمایش و کنترل( هر گروه ۱۰ زوج) جایگزین شدند. در این پژوهش از پرسشنامه فرسودگی زناشویی پاینز و مقیاس میل به طلاق رزولت، جانسون و مورو برای گردآوری داده‌ها استفاده شد. پس از اخذ پیش آزمون، مداخله زوج درمانی شناختی رفتاری بر اساس مدل زوج درمانی باکوم و همکاران به شیوه گروهی و به شکل هفتگی در ۱۰ جلسه ۲ ساعته برای گروه آزمایش ارایه شد در حالی که گروه کنترل درمانی دریافت نکردند. داده‌ها با استفاده از روش‌های آمار توصیفی و به وسیله آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره (مانکوا) تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها: نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیره برای فرسودگی زناشویی(۸۰/۲۸=F) و میل به طلاق(۲۵/۵۱=F) نشان داد بین زوج‌های گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی‌دار وجود دارد(۰۱/۰>p). با توجه به نمرات پس آزمون گروه‌های آزمایش و کنترل در این دو متغیر مشخص گردید، زوج درمانی شناختی رفتاری موجب کاهش فرسودگی زناشویی و میل به طلاق در زوج‌های گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در مرحله پس آزمون شده است.

نتیجه‌گیری: یافته های پژوهش حاکی از آن است که مدل زوج درمانی شناختی رفتاری می­تواند مشکلات زناشویی زوج­ها را کاهش دهد و استفاده از این رویکرد زوج درمانی برای کار با زوجین درگیر با مشکلات زناشویی و متقاضی طلاق توصیه می­گردد.


زهرا سبحانی، حسن احدی، صدراله خسروی، حمید پورشریفی، محمدرضا صیرفی،
دوره ۲۱، شماره ۱۲ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده

چکیده
زمینه و هدف: منظور از پیروی، میزان موفقیت بیمار در اجرای توصیه­های درمانی ارایه شده از سوی متخصصان سلامت می­باشد. هدف این پژوهش بررسی تأثیر مصاحبه انگیزشی بر پیروی از درمان در افراد چاق جراحی شده به روش اسلیو گاسترکتومی‌بود.
 
روش بررسی: طرح پژوهش حاضر به صورت نیمه تجربی و از نوع پیش‌آزمون‌ـ پس‌آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری را کلیه بیماران چاقی (۳۵نمایه توده بدنی) تشکیل دادند که طی زمستان ۱۳۹۴ و بهار ۱۳۹۵ در بیمارستان فوق تخصصی مادر و کودک غدیر شیراز عمل جراحی لاپاروسکوپی اسلیوگاسترکتومی‌را انجام دادند. از میان این جامعه آماری، با استفاده از روش نمونه­گیری در دسترس تعداد ۳۰ نفر انتخاب شده و آن­ها به طور تصادفی در دو گروه ۱۵ نفره، آزمایش و کنترل قرار گرفتند. برای گردآوری داده­ها از پرسشنامه رفتارهای خودـ مدیریتی پس از عمل جراحی چاقی، در دو مرحله پیش­آزمون و پس­آزمون استفاده شد. مصاحبه انگیزشی طی چهار هفته(هر هفته یک جلسه ۵/۱ ساعته)، بر روی گروه آزمایش اعمال گردید. داده­های جمع­آوری شده با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیره تحلیل شدند.
 
یافته­ها: مصاحبه انگیزشی منجر به تفاوت معنی­دار آماری بین مراحل پیش­آزمون و پس­آزمون در نمره کل پیروی از درمان (۰۰۰۱/۰>p) و خرده مقیاس­های رفتارهای خوردن (۰۰۰۱/۰>p)، مصرف مکمل­ها (۰۱/۰>p)، مصرف مایعات (۰۳/۰>p)، مصرف میوه­ها، سبزیجات، غلات و پروتئین (۰۱/۰>p) و مدیریت سندرم دامپینگ (۰۰۲/۰> p)، شده است. اما از لحاظ متغیر فعالیت فیزیکی  معنی­دار نبوده است (۰۷/۰<p). 
 
نتیجه­گیری: اجرای مصاحبه انگیزشی به منظور افزایش پیروی از درمان و رفتارهای خودمدیریتی، رسیدن به کاهش وزن مطلوب و کاهش عوارض بعد از عمل، در افراد چاق جراحی شده به روش اسلیو گاسترکتومی‌اثربخش و مناسب می­باشد، اما به نظر می‌رسد که جهت افزایش میزان فعالیت فیزیکی در این افراد اجرای مداخلات بلندمدت­تری لازم است.
 
 
فرهاد جهانگیری، جواد کریمی، محمدرضا امین افشاری،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

چکیده
زمینه و هدف: انعطاف‌‌پذیری روان­شناختی جزء عمده­ای از رفتارهای مرتبط با سلامت است و به توانایی فرد در تماس با لحظه کنونی و نیز پافشاری بر تغییر رفتار در راستای ارزش­های برگزیده فرد اشاره دارد. هدف از مطالعه حاضر مقایسه ابعاد انعطاف­پذیری روان­شناختی در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک­پذیر و همتایان عادی بود.
روش بررسی: در این مطالعه موردـ شاهدی، ‌۶۱ نفر از بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک­پذیر که به کلینیک تخصصی گوارش واقع در شهر بروجرد ارجاع داده شده بودند، به صورت در دسترس انتخاب شدند و با ۶۱ نفر از افراد بهنجار که از لحاظ متغیرهای جمعیت­شناختی با گروه بیماران همتا شده بودند، مورد مقایسه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش مشتمل بر پرسش­نامه­ پذیرش و عمل(AAQ) ، پرسشنامه هم­آمیزی شناختی(CFQ)، مقیاس ذهن­آگاهی(MAAS)، پرسشنامه­ مقیاس زندگی ارزش­محور(MLQ) بود. داده‌ها با استفاده از آزمون تی مستقل و کولموگروف اسمیرنوف تجزیه و تحلیل شدند.
یافته­ها: نتایج نشان داد که تفاوت دو گروه در ابعاد پذیرش(۰۰۶/۰p<)، ذهن­آگاهی(۰۰۱/۰p<) و زندگی بر مبنای ارزش­های درونی(۰۰۶/۰p<) معنی‌دار است، به گونه­ای که گروه مبتلا به سندرم روده تحریک­پذیر نسبت به گروه عادی نمرات پایین­تری کسب کرده­اند. در هم­آمیزی شناختی(۰۱۴/۰=p) نیز تفاوت دو گروه معنی‌دار بود و افراد بیمار نسبت به گروه عادی نمرات بالاتری به دست آوردند. هر دو یافته به معنای انعطاف­پذیری روا­ن شناختی پایین­تر، در گروه بیمار است.
بحث: بر اساس یافته­های این مطالعه افراد مبتلا به سندرم روده تحریک­پذیر نسبت به همتایان عادی از سطح پایین­تری از انعطاف­پذیری روان­شناختی برخوردارند و این امر را می­توان در شروع یا تشدید علایم آنان مؤثر دانست.   
 
فرناز فرشباف مانی صفت، عباس ابوالقاسمی، اوشا برهمند، نادر حاجلو،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

چکیده
زمینه و هدف: شروع قاعدگی یک مسئله مهم دوران نوجوانی و درد قاعدگی یک مشکل رایج در نوجوانان است. با توجه به ارتباط خودکارآمدی درد با شدت درد، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی و مقایسه درمان شناختی رفتاری و هیپنوتیزم درمانی بر شدت درد و خودکارامدی درد در دختران با دیسمنوره اولیه صورت پذیرفت.
 
روش بررسی: طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی، با پیش‌آزمون و پس‌آزمون و گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش شامل دختران مبتلا به دیسمنوره اولیه شهر اردبیل در فروردین سال۱۳۹۴ بود که از بین آنها، ۱۶۰۰­­ دانش­آموز با روش نمونه­گیری خوشه­ای چندمرحله­ای مورد غربالگری قرار گرفتند. پس از بررسی ملاک­های ورود، ۷۵ نفر از این دانش­آموزان به روش تصادفی به سه گروه (دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه) گمارده شدند. جهت جمع­آوری داده­ها در مرحله پیش‌آزمون و پس‌آزمون از درجه­بندی دیداری درد، پرسشنامه خودکارآمدی درد و پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد. برای گروه­های آموزشی، آموزش کنترل درد مبتنی بر رویکرد شناختی‌ـ رفتاری و آموزش خودهیپنوتیزمی‌در ۱۰ جلسه ۴۵ دقیقه­ای برگزار شد. در حالی که گروه کنترل در لیست انتظار قرار داشتند. داده­های جمع‌آوری شده با آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آزمون­های تحلیل کوواریانس چندمتغیره، کروسکال والیس و یومان ویتنی مورد تحلیل قرار گرفت.
 
یافته‌ها: میزان اثربخشی درمان­ها بر خودکارآمدی درد با توجه به مجذور اتا در تحلیل کوواریانس تک متغیره حدود ۴۹ درصد بود. بین گروه­های هیپنوتیزم درمانی و شناختی ـ رفتاری در مقایسه میانگین­های تعدیل شده با اصلاح بونفرونی تفاوت معنی‌دار وجود نداشت، ولی بین میانگین­های تعدیل ­شده خودکارآمدی درد در گروه هیپنوتیزم ­درمانی و گروه کنترل و هم‌چنین گروه آموزش شناختی_ رفتاری و گروه کنترل تفاوت معنی‌دار بود(۰۱/۰p<). نتایج آزمون کروسکال ـ والیس نشان داد تفاوت معنی‌داری بین سه گروه در شدت درد وجود دارد. آزمون یومان ویتنی برای مقایسه بین گروه­ها نشان داد شدت درد در گروه شناختی رفتاری و هیپنوتیزم درمانی در مقایسه با گروه کنترل به صورت معنی‌دار کاهش یافته است(۰۱/۰p<) و هیپنوتیزم درمانی مؤثرتر از آموزش شناختی ـ رفتاری است. 
 
نتیجه‌گیری: درمان شناختی رفتاری و هیپنوتیزم درمانی در افزایش خودکارآمدی درد و کاهش شدت درد دختران با دیسمنوره اولیه اثربخش است.
 
 

صفحه 1 از 6    
اولین
قبلی
۱
 

ارمغان دانش Armaghane Danesh
Persian site map - English site map - Created in 0.05 seconds with 46 queries by YEKTAWEB 4718